مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۶
    سگ

دوستی ها

۲۰
شهریور

میدانی؟ بهترین دوستی ها کدام است؟

همان که بی تاب دیدارش باشی

خرج بیهوده نداشته باشد و نگرانی پیامدهای بعدی

تشنه ی شنیدن باشی و از گفتن حرفهای باد کرده دلت نهراسی...

آنقدر حرف که اتمام زمان عامل جدایی باشد و باااااااز  هزار حرف نگفته باقی بماند...

صحبتها تو را به وجد آورد،

آنقدر که احساس کنی جزیی از وجودت را جایی گذاشته بودی و دوباره بدستش آورده باشی

خانه که برمیگردی، آرام باشی یا سرشار از انرژی برای شروعی نو

آرام گرفتن دل هدف باشد ؛ نه سوژه یابی اینستا و متعلقات.

دوست های قدیمی، پازل های گم شده ی وجودی مان هستند که برای تجدید هویت مان، به دیدارشان احتیاج داریم.

هرچقدر که میخواهد این زمان، دور یا طولانی...

  • ۲ نظر
  • ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۲۷
  • ۲۶۴ نمایش

بویایی

۱۷
شهریور

عطرها بی رحم ترین عناصر روی زمین اند

بی آنکه بخواهی

میبرندت تا قعر خاطراتی که

برای فراموشی شان

تا پای غرور

جنگیدی...

  • ۱ نظر
  • ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۳۷
  • ۳۷۷ نمایش

رودررو

۱۵
شهریور

خیلی وقتا هست که از رفتار ناشایست فردی ناراحت میشیم. کسی که امکان کناره گیری یا عصبانی شدن ازش رو نداریم تا با فریاد خودمونو خالی کنیم و بذاریم بریم تا دیگه چشم تو چشم هم نشیم. این ارتباط دایمی هست و این رفتار فرد ، روی نِرو. مثل همکار یا خواهر شوهر .

گاها حتی فرد دوست داشتنی و عزیزی هست که بود و نبودش برامون فرق میکنه. مثل پدر و مادر یا دوستان نزدیک

به دلایلی ، نه میشه مستقیما ابراز کرد؛ نه فریاد کشید ، نه بی تفاوت گذشت

باس چی کار کرد؟

.

.

بهترینش عین همون رفتار رو با اون فرد اجرا میکنیم!

اگه از دوستان بود و نتونست همون رفتار با همون دوز رو تحمل کنه و گذاشت رفت، گور باباش!

کسی که نمیتونه رفتار خودش رو تحمل کنه به درد لای جرز میخوره نه ادامه رابطه!

اگه از پدر و مادر و همسر و خانواده همسر و افراد نزدیک بود و درست نشد، فقط از چشم میفته و تنها میشه رابطه رو کمتر کرد. اما قطع ارتباط نداریم.

همین از چشم افتادن خودش یه دنیاست. تنبیه کمی نیست.

اما اگه متوجه شد و برگشت ، یعنی یه گام به جلو.

البته خیلی وقتا این روش جواب نمیده.چون ما تحمل خودمونم نداریم!

خود من از افرادی هستم که اگه رفتار زشتی داشته باشم، تا عین اونو سرم درنیارن، متوجه قبح عمل نمیشم.

و بعد از اون کاملا میتونم خودمو درست کنم.

همیشه که نباید حرف زد؛ باید به زبان عمل نشون داد...

  • ۳ نظر
  • ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۰۱
  • ۲۴۸ نمایش

واکنشات!

۱۲
شهریور


 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۰
  • ۱۰۹ نمایش

پوشش توبه

۱۰
شهریور

وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا

وَقَالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا

لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ

وَلَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿مائده ۱۲﴾


خدا از بنی اسرائیل پیمان گرفت و گفت اگه این کارا رو انجام بدین، بدی هاتونو می پوشونم و وارد بهشت میشید.

نگفت بدی هاتونو پاک میکنم.نگفت گناهها رو از بین میرم. نگفت بعد توبه، همه چی مثل اول میشه که نمیشه.

آدما هر کاری که انجام بدن، هررررررکاری که انجام بدن.تاثیر داره.

مگه میشه انجام دادن و ندادن کاری، یکسان باشه؟

مگه میشه ظرفی بشکنه و بعدا مثل روز اولش بشه؟

این همیشه برام سوال بود. چطور عدالت خدا اجازه میده هر غلطی دلت خواست انجام بدی و بعدم با یه توبه همه چی حل؟!پاکِ پاک؟؟

خب چه حماقتیه! منم میرم سراغ عشق و حال، هروقت سیر شدم، برمیگردم!

درسته که همیشه  توبه ، راه برگشته و میشه یه زندگی نو شروع کرد؛ اما تاثیر قبلی ها از بین نمیره تا ابد...

میره میشینه تو ناخودآگاه آدم .حتی خودآگاه آدم پاک باشه، ناخودآگاه کثیفی رو گرفته و با اون نمیشه کاری کرد...

فقط گذشته آدم پوشیده میشه.دیگه جلوی چشم نیست.اما از بین نرفته.

حتی اگه طرف خیییلی مصمم باشه برای پاک کردن ناخودآگاه، زمان میبره...خیلی طولانی، اونم نه تضمینی.

این یعنی حتی توبه هم با عدالت خدا ناسازگار نیست! قربون کَرَمت

اگه این پست رو خوندین، نظرات رو هم حتما بخونید که این نظریه به کلی رد شده توش.

  • ۲ نظر
  • ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۱۱
  • ۱۲۹ نمایش

اعتماد جهانی

۰۶
شهریور

حضور تو هر مسابقه ، رقابت یا حتی محکمه ای، مستلزم یه اعتماد اولیه است.

اینکه من، داشته ها و توانایی هامو دربرابر کسی یا کسانی نشون میدم و انتظار قضاوت دارم که به عدالتشون باور دارم.

و الّا هیچ آدم عاقلی پیش نامرد، عملی رو خالصانه انجام نمیده.

بچه به بازیای گروهی و حضور کنار همسالان احتیاج داره. یه چن باری که بازی کردیم و دیدم بچه ها مثلا تو وسطی، به راحتی جرزنی میکنن ، دیگه علاقه ای به بازیای گروهی نداشتم. نه که آدم مشکل داری باشم، از اینکه تمام تلاشمو میکردم و جرزنی آشکارا میدیدم، تا فیها خالدون میسوختم.

تو مدرسه هم گاها نقاشی یا انشا یا هرچیزی رو برای نشون دادن میبردم و میدیدم که ناعادلانه نمره میدن و معیارهای دیگه ای مث قیافه شخصی و وضعیت نمرات درسی دیگه مو درنظر میگیرن، دیگه تلاش اولیه رو نداشتم.چون اون اعتماد اولیه برای عدالتو نداشتم.

یه جورایی از یه سنی به بعد، کشیدم کنار! کلا واسه خودم زندگی میکردم چون "اعتماد" نداشتم، مگر اینکه خلافش ثابت شه.

حالا هم فرقی نکرده. همه این اتفاقات جهانی شده.چه تو سینما که با معیارهای خاصی به اشخاص خاصی اسکار تعلق میگیره؛

چه بازی های المپیک که به دلایلی، به راحتی حق بازیکنا رو جلوی این همه دوربین میخورن و جایی هم برای تظلم و شکایت وجود نداره که هیچ؛ کسی جوابگوی عمر برباد رفته ی ورزشکار نیست.

با این کار، " اعتماد " جهانی رو زیر پاهاشون له میکنن.

مسلما آدم های عاقلی که خودشونو دربرابر این شرایط قرار میدن، باید روز به روز کمتر بشه...

یا فکری به حال داوری هایی کرد که پهلوونی رو با چشم های اشکبار و دست خالی و اعتماد مخدوش ، روانه ی خونه نکنه.

  • ۰ نظر
  • ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۵۸
  • ۲۰۶ نمایش

لکه ننگ

۰۵
شهریور

کلاس پنجم ؛ فردای شب یلدا امتحان ریاضی داشتیم

شدم چهارده.

همیشه باس زیر نمره رو , اولیا امضا میکردن

مامان که اصصصصلا.معلوم نبود چه قشقرقی به پا کنه.

واقعا نمیدونستم چی کار کنم

تماااااام روز نشستم فک کردم با این ماه شب چهارده چی کار کنم.

به نوبه خودش,لکه ننگ به حساب میومد.

داشتم از استرس و شرم میمردم.

صبح فردا,وقتی بابا صبحانه رو خورد و لباسا رو پوشید و کیف به دست آماده بود که بره سرکار و فرصتی برای سرکوفت و شرمسار کردنم نداشت.........,برگه رو دادم که امضا کنه...

تنها جمله ای که وقت داشت بگه این بود: چرا الان

.

.

*چه معضلاتی داشتیم اون موقع ب قرآن...

*دو تا استاد وحشی زن داریم تو دانشگاه,زیر 12 و 13 نمره ندن,خوابشون نمیبره.

احساس میکنن حقوق شونو به درستی استفاده نکردن. گوشت نشده به تن شون...

  • ۲ نظر
  • ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۲
  • ۱۵۱ نمایش

عمر گرانمایه

۰۴
شهریور

نظریه پردازان یادگیری اجتماعی، رفتارها را به دو فرایند متفاوت تقسیم میکنند؛

یادگیری و عملکرد

کودکان رفتار را یاد میگیرند اما بروز دادن آن رفتار تا حدودی به خود بسندگی آنها بستگی دارد

یعنی تصور میکنند آیا میتوانند آن رفتار را انجام دهند یا نه

میزان تداوم و تلاشهای فرد بسته به خودبسندگی است.


یکی از دلایلی که دوست نداشتم معلم باشم ، همین بود.

تمام ، تمام تلاشتو میکنی به بهترین نحو چیزی رو به دیگران آموزش بدی، که یکی ، فقط شاید یکی از اون هزارتا به راه راست هدایت شه

چه کاریه!

عمر و وقت گرانمایه درین صرف شه!

  • ۰ نظر
  • ۰۴ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۴۱
  • ۳۱ نمایش

نگفتن

۰۱
شهریور

روزایی که نمینویسم، نه که حرفی برای گفتن نداشته باشم،

اونقد حرف تو مغزم صف کشیده که نمیتونم چطور بنویسم

اونوقت حرفهای نگفته ، وزن پیدا میکنن ، میشینن روی سینه و ، اونقدر سنگینی میکنن که فراموش کنم چی میخواستم بگم

مثل این روزها و تمام پستهای پیش نویس شده وبلاگ و بغض سنگین و کارای مونده رو دست...

  • ۰ نظر
  • ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۴۹
  • ۱۵۱ نمایش

هیجانات

۲۹
مرداد
هیجانات ما شامل دو دسته اند.اولیه و ثانویه
اولیه مث خنده، گریه، علاقه و ... یعنی غیر مستقیم و خیلی ابتدایی تشکیل میشن
ثانویه مث حسادت. حسی که اول باید با چیز دیگه ای مث مقایسه دو آدم با هم دیگه آشنا بشی، بعد درگیر این حس باشی
پیچیده تره. بزرگتر که میشی ، حسش میکنی.

  • ۰ نظر
  • ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۰
  • ۵۵ نمایش