مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۶
    سگ

۱۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

مامانبزرگم خواب میبینه میان دنبالش ببرنش

پدرش میاد

مادرش میاد

مادربزرگش میاد

عزرائیلو در قامت مرد خوش پوش میبینه

ولی باهاشون نمیره

قبرشو نشونش میدن

ولی رضا نمیده.

هربار که اینا رو تعریف میکنه، جون از وجودمون جدا میشه...

به دفعات و به تکرار...

هربار همین هول و هراس...

  • ۰ نظر
  • ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۰۳
  • ۱۲ نمایش

شکر دوم

۲۳
اسفند

خدایا شکرت برای داشتن چای لیپتون

که تو سه سوت، صبح های عجله ای

بدون زمان دم شدن چایی

میتونیم به عطر و طعم چایی دسترسی داشته باشیم....

میتونیم چایی بخوریم بدون اینکه صبر کنیم

ممنون برای این اختراع

خدایا شکرت

  • ۲۳ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۲۰
  • ۱۴ نمایش

شکر اول

۲۲
اسفند

میخوام شکرگذاری راه بندازم!

میخوام همین چیزای کوچیک خوب زندگی مو ببینم و بشمرم.

اولیش؛ اون حس آسایش و سرخوشی بعد ریدن!

اون حس خوب تخلیه، تنفس بهتر! باز شدن مغز

تا قبلش انگار تمام عروق آدم بسته است. ولی با ریدن انگار همه چی باز میشه...

دنیا رنگی میشه...بدون اینکه تو کار خاصی بکنی!

بنظر من این معجزه است...


  • ۲۲ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۱۳
  • ۶ نمایش

حقیر

۲۱
اسفند

یکی از گه ترین اخلاقای مامان اینه که ویژگیای خوبتو کوچیک جلوه میده انگار که کار خاصی نبوده. حتی در حد یک خرید خوب!!

حدود 30 تا بلال خریدم 30 تومن!!! وقتی فهمید میگه 30 تووووومنننننننننن؟  یعنی خاک بر سرت. انداختن بهت. این هزار تومن بیشتر نمی ارزید.

چرا؟!

چرا مادر من؟

چرا آگاهانه تحقیر میکنی؟ چرا راه رشد "بچه" تو میبندی؟

نمیفهمی اون رشد کنه انگار تو بالا رفتی؟

این کار جز فاصله و جدایی ما ، نتیجه دیگه ای داشته؟

نمیبینی دیگه حرفی باهات ندارم و با مردم غریبه حرف میزنم اما با تو نه؟

چرا انقد حقیری؟

چرا نمیخوای از این پیله دربیایی؟

60 سالت گذشته. بچه هات دارن پیر میشن. تو بزرگ نشدی؟

کاش بفهمم چرا این کارو میکنه

کاش بفهمم چی تو وجودش وول میزنه که به این نقطه میرسه


  • ۲ نظر
  • ۲۱ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۰۷
  • ۲۰ نمایش

یکی از اقداماتی که تو فروشگاه موقع زدن صندوق یادم دادن این بود که نشنو! 

یا بشنو و رد شو، انگار که نشنیدی!

این برای من ، سختترین کار بود. چون آدمی ام که واکنش نشون میدم به همه چیز.

چه مثبت و چه منفی.

گفتن اگه این کارو نکنی، خودت دیوونه میشی...

در کل که آدمی ام با همه سعی میکنم خوش اخلاق باشم و بخندم چون برای خودم خوبه. چون روحیه خودم بهتر میشه

اما یه روز یه حیوون اومده بود که مشکل روانی داشت. شروع کرد به داد زدن. حتی مردم تو صف ازم حمایت کردن ولی اذیت شدم.

از اون روز منم سعی کردم چشمامو ببندم، گوشامو تعطیل کنم و فقط کار کنم.

اما امروز ترسیدم.

میدونی از چی؟

صبح که به بابام گفتم بابا، صدبار فلان چیزو گفتم، چرا نمیشنوی؟ چرا هر روز دوباره ازم درخواست میکنی، فهمیدم این تکنیک بابام تو زندگی بوده....

وقت مواجهه با چیزهای ناپسندش تو زندگی، اونا رو خیلی راحت حذف میکنه. انگار که واقعا وجود نداره

تا راحت تر زندگی کنی

و انقد رو این رویه تکیه کرده و ادامه داده که تو 65 سالگی دیگه نمیتونه واقعیتو ببینه. نمیتونه بشنوه. نمیتونه بدون اون پرده منو ببینه. منی که عزیزترین زندگیشم...

من از این ترسیدم....

از پوشیده شدن واقعیت تو وجودم

از اینکه همه چی رو با این رویه انکار کنم انگار نیست....

وای؛ خدایا....

  • ۳ نظر
  • ۱۸ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۱۳
  • ۱۷ نمایش

طلوع خورشید

۱۵
اسفند

۶:۴۵ دیقه س.
تو صف نون وایسادم تا ساعت کاری برسه و برم تو،
نون صبحانه هم بگیرم.
اقاهه نزدیک ۴۵ سالشه. یه دفه زد رو شونه نفر جلوییش
دست یکی شونو گرفت برد خورشیدو نشون داد گفت: ببین چقد طلوع قشنگه.
چشاش این شکلی بود🤩😍
عین بچه ها! خواست ذوقشو با بقیه هم مشترک بشه!
برگشت به منم گفت. منم سعی کردم از کرختی سرمای صبح بیام بیرون و یه جوری نشون بدم که اره.قشنگه
فک کنم اولین بار بود میدید!
چون جوری از رنگش توصیف میکرد که انگار تابحال ندیده...

  • ۰ نظر
  • ۱۵ اسفند ۰۲ ، ۱۰:۰۷
  • ۱۱ نمایش

خمس یعنی از یه حدی بیشتر پول نباید نگه داری.
پول برای در گردش بودنه. برای رفع احتیاجات روزمره.
اگه نگه داشتی، باید بهاشو بپردازی.

باید به حاکم دادگر و عادلی که بهش اطمینان داری بدی تا برای مصارف حکومتی یا معیشت باقی مردم به طرز صحیح خرج کنه تا توی جامعه تعادل ایجاد شه.

الحق که چه روش اقتصادی زیبایی...👌
ولی کدوم جامعه اسلامی الان با این روش زندگی میکنه؟

  • ۲ نظر
  • ۱۳ اسفند ۰۲ ، ۱۲:۰۳
  • ۳۲ نمایش

ما ندیدیم

۱۲
اسفند

ما در زمانه ای زندگی میکنیم که با وجود رسانه از فقر و گرسنگی و ظلم به خودمون، هم وطن مون، همسایه مون و ملت های دیگه و انسانهای دیگه هم خبر داریم

اما کاری نکردیم و نمیکنیم و به زندگی عادی و ذلیلانه خودمون ادامه میدیم و فراموش میکنیم انگار ندیدیم.....

  • ۲ نظر
  • ۱۲ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۰۵
  • ۲۲ نمایش

سیلی کار

۱۱
اسفند

یعنی خدا منتظر بود این حرف از دهن ما خارج بشه تا عن مون بکنه!

این حجم از سرما تو اسفند کم نظیر بوده یا حداقل من یادم نیست!!

4 روز بارش پیاپی برف حتی!؟

تک تک لحظه هایی که برف باریدو شمردیم و دیدیم .

برای یه عده برف، نعمت بزرگیه ولی برای یه عده بدبخت دیگه، مایه عذاب....

چون از سرما باید بلرزن اما کارهای عادی رو انجام بدن. چون رفت و آمدشون با مشکل جدی روبرو میشه. چون  ماشین ندارن....

بچه ها زیر برف بار خالی کردن و آهنای سرد بار رو با دست خالی هل دادن.

ماها تو سرمای سگی استخون سوز، 8 ساعت و بیشتر پای صندوق نشستیم و پاهامون لمس شد...

تک تک روزا و ساعتای این 4 - 5 روز رو تو هواشناسی های مختلف چک کردم...

3 لایه جوراب، 3لایه دستکش، 3 لایه شلوار و 4 لایه لباس و مانتو و کاپشن چیزی نیست که فراموش کنم..

امروز برای دووم آوردن بیشتر، 5 دقیقه استراحت رفتم انبار فروشگاه دوییدم تا خون تو بدنم به گردش بیفته و از لمسی بیرون بیاد

سرم گیج میرفت و توان همکلامی با مردمو نداشتم.

دیگه نزدیک بود بزنم زیر گریه...

چون با وجهه بی رحم کار روبرو شدم. با دنیای واقعی بزرگسال....

واقعا تمام این سالا لای پر قو بزرگ شده بودم و معنی "کار" رو نمیفهمیدم....

خدا میدونه چن میلیون آدم روی کره زمین با چه بدبختیایی مجبور به کار های اجباری سختن که به دور از شان انسانی و توانایی انسانی شونه ولی مجبورن....مجبور!

بدبختی بعدی که ذهنمو درگیر کرده چی باشه خوبه؟

ماه رمضون چجوری بگذرونم؟؟ :)

  • ۰ نظر
  • ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۳۹
  • ۹ نمایش

سطح

۱۰
اسفند

رفته بودم دندونپزشکی
چن دیقه رو یونیت نشستم تا دکتر بیاد بالاسرم
و این مدت دقیق تعامل دکتر رو دیدم
فهمیدم مهم نیست مث شغل ما فروشنده باشی یا دکتر و معلم. وقتی با "سطح" در ارتباطی،درهرحال باید "تعامل با مردم معمولی" رو بلد باشی.
مردم معمولی یه سری ویژگیای خاص دارن
مثلا اینکه کارهای نکرده خودشون رو از تو توقع دارن
طرف ۲۰ سال مسواک نزده، اومده دکتر میگه دندون سالم تحویلم بده
طرف شعور همزیستی با زنش رو نداشته و بچه، مضطرب بزرگ شده، اومده مدرسه میگه بچه ام رو آروم و باهوش تربیت کن
طرف پول نداره، میگه تخفیف بده یا رایگان کن
و تو، باید زبان صحبت با این جماعت رو بلد باشی تا بتونی باهاشون ارتباط برقرار کنی.
مشکل از توعه؟ نه!
مشکل از توقعات توعه! مشکل از بالاسری توعه که اینا رو یادت نداده و در عمل با چیزی مواجه میشی، که توقع نداری و نمیدونی چی کار کنی....!
من اوایل عصبانی میشدم اما اینجا فهمیدم راه حلش عصبانیت نیست‌. مدارا است. چون همینه که هست! اکثر مشتری، مراجع، دانش اموز و بیمارای تو، مردم معمولی ان😊 و تو برای ارتزاق خودت "مجبوری" این راهو یاد بگیری...!

  • ۱ نظر
  • ۱۰ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۵۶
  • ۸ نمایش