مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۶
    سگ

۷ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

سرما

۲۳
بهمن

سرمای هوا شکسته شده و شما نمیدونین این اتفاق برای ما یعنی چی....!

تازه میفهمم کارگر یعنی چی. پول دراوردن یعنی چی.

باز ما زیر سقف و مثلا تو فضای بسته کار میکنیم ولی انقد اون در باز و بسته میشه انگار بیرون نشستیم!

یه روزایی که دیگه جا نداشت لباس بیشتری بپوشم چون مانع کار کردنم میشد و باز سردم میشد، به خودم القای روانی میکردم  سردم نیست، هوا گرمه و واقعا کمی تاثیرگذار بود و ذهنم خر میشد.

میدونی! تازه فهمیدم قدیمی ها و رسومشون چه معنی میده و چه تاثیری داره!

شب یلدا یعنی ما داریم به قدرت سرما میخندیم! ما تو رو شکست میدیم!

رقص دور آتیش یعنی ما از گرمای آتیش استفاده میکنیم و به حرکت درمیاییم و شادی میکنیم و این انرژی رو برای روزهای سرد پیش رو، ذخیره میکنیم.

اینو وقتی فهمیدم که یکی از بچه ها گفت قبلا کارش این بود از فروشگاه که میرفت، شبا آتیش روشن میکرد تا مدتها.

اینا نیازای روانی ماست که شاید خودمون ندونیم چیه دقیقا ولی عملکرد و تاثیرش خیلی مهمه...!

متاسفانه من آتیش و رقص و جمعی نداشتم که با سرما بجنگم اما یادم میمونه و تو زندگی جدید شمال حتما پیاده اش میکنم...

  • ۰ نظر
  • ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۰:۰۳
  • ۱۷ نمایش

سنین مختلف

۲۲
بهمن

نمیدونم تاحالا دقت کردین یا نه.

بچه ها تا وقتی بچه اند، یکسال و 6 ماه و چند روزبزرگتر یا کوچیک بودن هم حتی تاثیر داره بین شون. اونی که بزرگتره، کامل نشون میده. چه روحی و ذهنی، چه جسمی.

و خیلی هم بین شون این تفاوت اهمیت داره.(بیا قد بگیریم ببینیم کی بزرگتره)

هرچی بزرگتر میشی، این تفاوتا کمتر و کمتر میشه.

از بعد دانشگاه که میفتی تو زندگی عادی، دیگه مهم نیست دوستت 5 سال بزرگتره یا کوچیکتر. حتی معلوم نمیکنه عقل و تجربه اش از تو کمتره یا بیشتر.

دیگه رقابت مهم نیست.همه تو یه رده اید انگار. که به هم کمک میکنین تا بهتر زندگی کنین. رفاقت بیشتر میشه و رقابتی وجود نداره...

برای من که اینطوری بوده.

حتی با دخترخاله و برادرم که همیشه رقیب هم بودیم و الان، دلسوز هم. بدون توجه به اون اختلاف سنی.

یه چیز دیگه که متوجه شدم، زوال عقل آدم تو سالمندیه...! باورش سخته ولی هست...

آدمهای اطراف من، باهوش ترینا بودن و حافظه خوبی داشتن.

چندین ساله رو حافظه شون نمیشه تکیه کرد و بدتر از اون، به زوال عقل رسیدن...

یعنی چی؟

یعنی سوالی ازشون میپرسی، جواب تو رو نمیدن. هرچی تو ذهن خودشونه میگن. که باعث میشه ارتباط باهاشون خیلی سخت بشه.

دیگه فهم جدید پیدا نمیکنن. ذهنشون بسته است و فقط اونچه تو ذهن خودشونه، میچرخه.

اوایل فک میکردم ننه بابام اذیتم میکنن. بعدا وقتی تو فروشگاه دیدم ملت بالای 65 سال همینجوری اند، فهمیدم ویژگی روانی سن شونه. نمیشه بهشون خرده گرفت.

باید یاد بگیرم دیگه سرشون داد نزنم. بپذیرم همینه. دست خودشون نیست و کنترلش سخته. همینه که هست. منم یه روز دچارش میشم.

مهربون تر باشم تا باهام مهربون تر باشن...

  • ۰ نظر
  • ۲۲ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۲۳
  • ۸ نمایش

بپیچون

۲۰
بهمن
روزای اول که وارد شده بودم، استرس داشتم نکنه ملت سوالی بپرسن بلد نباشم جواب بدم...مخصوصا که بهمون گفتن بهشون نگید نمیدونم!
و این خیلی مساله بغرنجی بود برام که در جواب چی باید بگم!
رفته رفته یاد گرفتم راه و رسمشو.
قضیه اینه که باید جوری جواب بدی که جواب مشخص نباشه! جوری که تو خودش بمونه و فک کنه مشکل از اونه که نفهمیده.
مثلا اگر میگرسه فلان چیز تو فروشگاه موجود هست یا نه، تو نمیدونی اصلا اون کالا چی هست! فقط میگی اگه سر جاش نیست، نه نداریم!
درحالیکه نه تو راهنماییش کردی نه جواب سربالا دادی. فقط از خودت ردش کردی.
الان شرکتا نیروی متخصص استخدام نمیکنن. کسی رو میارن تو سطح که صرفا حضور داشته باشه. مث دربون. مث نگهبان. مث مترسک. فقط باشه.
نمونه بارز این کار، دیجی کالاست! زنگ میزنی پشتیبانی،همه شون یه جواب مشابه در پاسخ مشکلت میگن و هیییییی به تعویق میندازن اقدام رو.
چون مترسک استخدام کردن نه مسئول پاسخگویی. کافیه کسی ازشون شکایتم بکنه! براشون فرقی نمیکنه. اینو اخراج میکنن، یه خر دیگه میاد...
شرکت ما البته واقعا در این راستا داره نهایت تلاششو میکنه. آموزش و آزمون داره و براش مهمه ارتقای کارکنانش و به راحتی با خروجت موافقت نمیکنن.
ولی خب، با سبک کلی قالب در جامعه که نمیشه جنگید و جدای از اون زندگی کرد...

  • ۰ نظر
  • ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۴۳
  • ۱۶ نمایش

زن داری

۱۹
بهمن
فروشگاه این هفته ترکیده بود و مدیر، دو شیفت وایمیساد
زنش امشب زنگ زد کجایی.
تلفنو قطع کرد گفت از دست زنای رو مخ. میگه چرا بیرون نمیریم
گفتم دوست داره شوهرشو ببینه.
گفت بخدا هفته ای دوبار میبرمش بیرون.سفره خونه.این هفته نتونستم.
گفتم همینجوری پس زن و بچه تو متوقع میکنی
گفت : زن با مرد فرق میکنه. مرد همیشه یادش میمونه محبت زنو. ولی برای زن باید هی تجدید کنی. هی به خاطرش بیاری
زن باید چشم و دلش سیر باشه. مخصوصا تو این دوره زمونه. باید تو خونه شوهر اونقد تامین باشه که چشمش جای دیگه نره. این وظیفه منه.
کرک و پرم واقعا ریخت از شنیدن این حرف از زبون یک کارگر زاده ی کارگر.
سطح فهم و شعور و درک این آدم، از هزار تا مشاور خانواده و دکتر بهتر و بیشتره...
کسی که ذاتا مدیره و میدونه هر کسو چجوری مدیریت کنه و بچرخونه که راضی باشه و همه چی سرجاش بمونه.
  • ۰ نظر
  • ۱۹ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۲۴
  • ۱۱ نمایش

صبح روز مرخصی اومدم کلینیک و آزمایشگاه بیمارستان برای استفاده از بیمه تکمیلی.
سالن انتظار کلینیک نگو، صحرای محشر....! انگار فرودگاه دم تعطیلاته....😑
یه صف طویییییییل برای صندوق
پرداخت الکترونیک ها هم همه خراب
نوبت گرفتم برای پذیرش. ۱۰۰ نفر جلوی منن.۱۰۰ نفر!!!
رفتم آزمایشگاه. میگه خانم سیستم از دیروز برای بیمه شما قطعه. میگم چی کار کنم؟ میگه یه روز دیگه بیا....
[قیافه درمانده‌ی ناشتای من وقتی روز مرخصی ام اومدم کارای خودمو انجام بدم]

  • ۰ نظر
  • ۰۴ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۷
  • ۱۲ نمایش

حقشو با منّت بده!
این سیاست اصلی آدمای اینجاست. در مواجهه با هرکس.
میدونی چرا؟ چون همیشه حقشونو با منت دادن. و این سیاست مدیرا در مواجهه با کارگرا بوده که یهو سرکشی نکنن تا همیشه مطیع و متشکر باشن....
و این، این سیاست حاکمان کشور عزیزم در برخورد با مردم بوده و هست...!
ملت مث بچه میمونن. هرجوری باهاشون برخورد کنی، مث همون بار میان و زندگی میکنن و بچه شونو تربیت میکنن و این چرخه ادامه داره
ما دو روز و نیم درماه، حق مرخصی با حقوق داریم. حق مونه. ولی همه یه جوری برخورد میکنن انگار داری درخواست اضافه میکنی تا دیگه حقتو نخوای....
بعد ۳ ماه، اولین مرخصی مو درخواست کردم اونم وقتی خود مدیر اومد بهم گفت وقتی مشکل داری بگو.
اول گفت باید از بالادستی اجازه بگیرم. انگار من بچه ام خرم نمیفهمم، الکی زنگ زد بهش! درحالیکه لحنش اصلا لحن صحبت با طرف نبود. گفت این مرخصی میخواد . بعد طرف مثلا گفته نه. نمیدیم. روز مهمیه برامون. باید فروش زیاد باشه.
الکی تلفنو قطع کرد و گفت اون نذاشت.ولی من برات درستش میکنم(منت دروغ) همه فروشگاهو صدا کرده. این مرخصی میخواد. همه تون مرام بذارید این یه روزشو بره‌.
همه گفتن باشه. ما مرام میذاریم این یه روزشو بره!!
این حجم از منت و دروغ که تف میکردن تو صورتم، خیلی بهم برخورد....خییلی برخورد...منم جلوشون فیلم بازی کردم که خیلی ازتون ممنونم بابت لطفی که در حقم کردین و چقد شماها بزرگوارین! ولی تو دلم گفتم براتون سنگین تموم میشه این کارِتون....صبر کنین...!

  • ۱ نظر
  • ۰۳ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۴۴
  • ۲۶ نمایش

یکی از قوانین فروشگاه اینه که یه پایه حقوق برای پرسنل در نظر گرفته که تحت هرشرایطی ثابته. به اون دست نمیزنه
و سیاست های تنبیه و تشویق رو با پورسانت اعمال میکنه.چطوری؟
هر فروشگاه متناسب با اندازه و موقعیت و درامدش، یه هدف تعیین شده در روز و ماه و سال داره. که بنا به میزان فروش ماهانه و سالانه، پورسانت میگیره.
مثلا فلان فروشگاه، هدف روزانه اش، ۵۰ میلیونه.
به تعداد روزهایی که بالای ۵۰ تومن زده باشه، x میلیون بین تمام کارکنان فروشگاه تقسیم میشه.

حالا، اگه شما کارمند خوبی نباشی، رضایت مشتری نداشته باشی، خطای کمیته انضباطی داشته باشی، از پورسانتت کم میکنن نه حقوق

و اگه موقع انبارگردانی، کسری بیاری، قسط بندی میشه و ماهانه از پورسانتت کم میشه
اگه سرک بیاری، باز به پورسانتت اضافه میشه.

چه فایده ای داره؟
۱. کارگری که داره اینجا کار میکنه، وقتی حداقل حقوق رو میگیره، سر ماه، دغدغه نون زن و بچه شو نداره.میدونه به هرحال شکم شون سیر میشه. پس از نظر روانی، تامین میشه و آرامش حداقلی داره

۲. هرجا که آدم از حقوقش مطمئن باشه، دنبال بیشترش نمیره...! مثلا کارمندای دولتی، هرچی هم بشه، دنبال ارتقای کارشون نیستن. میگن به درک. من که همین حقوقو میگیرم و چیزی رم نمیخوام تغییر بدم. پس با یه سیر خطی مزخرف سر کار میاد.
اما وقتی سیستم جزا و پاداش بیاری وسط، وقتی برای کارمندات مسیر جذاب طراحی کنی که مثل بازی، باید از موانع بپرن و به هدف برسن و جایزه رو میگیرن، اون وقته که بازدهی شون چند برابر میشه.
اینه فرق شغل دولتی و خصوصی....

این فروشگاه، ترکیب این دو سیاست رو استفاده کرده‌. نه آرامش روانی رو میگیره، نه راکد میشن پرسنل.

و واقعا مدیران هوشمندی این روش ها رو چیدن و طراحی کردن...

  • ۰ نظر
  • ۰۱ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۰۱
  • ۱۶ نمایش