مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۶
    سگ

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

اقا یه روزایی بود ما از فرط بیکاری , تیلیفونو برمیداشتیم زنگ میزدیم شماره گویاهای مختلف و با دقت گوش میدادیم چی میگه و اوقات فراغتمونو پر میکردیم!

یا وقتی خییییلی بیکاری فشار میاورد,شماره پرت میگرفتیم,بوق میخورد,طرف برمیداشت و از الو الو گفتنای پی در پی اش لذت میبردیم و اونوقت قط میکردیم!

الان که بهش فکر میکنم خنده ام میگیره. که آخه چقد بیکار؟! صدای بوق؟تلفن گویا؟

همه ی اینا از سر بیکاری بود و عدم توجه به لزوم وسیله تلفن در مواقع مورد نیاز.

ینی نبود تلفن برام درد نبوده که بفهمم چیه و واقعا به چه درد میخوره.

مث تلگرام و اینستا به رایگان و وفور دردسترسمونه و نمیدونیم به چه کاری میاد...

میگن وقتی تلفن اختراع شده بود,طرف از اینکه صدای یکی دیگه رو از پشت گوشی شنیده,از ذوق داشته میترکیده...

یادمه وقتی واتس اپ اومده بود,فرت و فرت هر فیلم جالبی که بدستمون میرسید,تو گروههای مختلف شِیر میکردیم؛بی توجه به اینکه بابا...تو صنم خاصی با آدمای این گروه نداری...

اصن لجم میگیره چه حجمی رو برا لود و آپلود اون فیلما حروم کردم.

بنظرم سیر شدن از این کارها و رسیدن به این آگاهی,یه دوره خاصی داره.وقتی که همه ی مردم یاد بگیرن تلگرام وسیله بازی و تفریح نیست و برای استفاده ضروری باید سمتش برن؛مثل موقعیت تلفن تو اینروزهای ما.

احتمالا ده سال دیگه که به اینروزا فک میکنیم,خنده مون میگیره که یه روزایی از فرط بیکاری دستمون میرفت رو search اینستاگرام و زمانمونو تلف چه ولگردیها میکردیم...


  • ۰ نظر
  • ۲۰ آبان ۹۷ ، ۱۸:۵۵
  • ۲۰۱ نمایش

تر و خشک

۱۰
آبان

این جعبه برای من ,یک جعبه شیرینی ساده نبود؛

برای من شبیه تقابل سنت و مدرنیته, به فاصله ی  سیاهی شب و روشنی روز ، پر از تضاد و تناقض بود...

ما برای خرید شیرینی,همیشه دردسر داشته و داریم.

مامان به دلیل چاقی,اولین نفری هست که به طور کلی با خرید شیرینی مخالفت میکنه و بعد از رایزنی های پی در پی برای اعیاد خاص,به خرید شیرینی زبان یا نهایتا نارگیلی رضایت میده :(

حقیقتا نمیدونم شیرینی زبان , به طور واقعی چه مزه ای میده چون هربار,با حسد و حرص به دندون کشیدمش.بدون اینکه بخوام بدونم طعم واقعیش چی هست,با پیش فرض و قضاوت سراغش رفتم

حرص و طمع ما نسبت به خوردن شیرینی تر ,نشأت گرفته از تمام منع های پی در پی مامان تو بچگی بوده و اقبال عمومی و ذائقه فردی هم مزید بر علت شده. اما باوجودی که حالا با بزرگ شدن,آزادی و اختیار برای انتخاب هرنوع شیرینی داریم,چرا از خرید شیرینی تر و خامه ای دست برنمیداریم؟!

چرا هنوز محبوبیت خاص خودشو داره باوجودی که به ضرر بیشتر و تلاش برای لاغر کردن بعد از این شیرینی واقفیم؟

نمیدونستم تا وقتی که تو جلسه ی هفته ی پیش با این جعبه روبرو شدم.این جعبه انگار کوس پایان جنگ داخلی و خارجی وجود من با خودم و خونه بود....

حالا به دور از خونه و مامان,با انتخاب خودم,بدون اینکه قضاوتگری بالاسرم و نهی کننده ای کنار گوشم از مضرات خامه ای بگه,میتونستم به اختیار خودم انتخاب کنم...

جواب,برای خودم شگفت انگیز بود!

حقیقتا به شیرینی خشک تمایل داشتم...و اولین انتخابم , شیرینی خوشمزه ای بود که به مذاقم عجیب خوش آمد!

بنا به حرص گذشته و زیاد اومدن شیرینی باتوجه به تعداد حضار,اینبار دست به شیرینی تر بردم...

وه که چه مزه ی گندی...و حتی همراه ناراحتی که این خوردن به چه می ارزید؟ چاقی همراهش؟

اینبار من بودم که تو نقش مامان فرو رفته بودم,بدون اینکه خودش حضور داشته باشه...

نمیدونم چند سال باید بگذره که به حالت عادی برگردم یا اصلا برگشتی وجود داره؟

ولی میدونم اگر مامان از همون بچگی,بجای خرید یک نوع شیرینی,ما رو باهمچین جعبه ای روبرو میکرد,هیچ وقت چنین تعارضاتی بر ما عارض نمیشد...

همیشه جنگ لازم نیست,گاهی با یک تعامل ساده میشه از خیلی مشکلات جلوگیری کرد...

  • ۲ نظر
  • ۱۰ آبان ۹۷ ، ۱۵:۴۹
  • ۶۳۹ نمایش

سید و سادات

۰۸
آبان

فال دستش گرفته و میگه ایشالله از جدم جواب بگیری.

انقد بهش گفتن "سید" بودنت خاصه و تو رو متفاوت کرده که واقعا باورش شده؛ حتی موقع فروختن فال!

آخه تو چه فرقی با بقیه داری ؟! مگه عهد امپراتوری و پادشاهیه که خونت رنگی تر از بقیه باشه؟

  • ۱ نظر
  • ۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۴
  • ۲۱۴ نمایش

چرا هرکی در این خونه رو میزنه, مهندسه؟!

یعنی یه علوم انسانی خونده ی خوشفکر وجود نداره سراغ منو بگیره؟

  • ۸ نظر
  • ۰۳ آبان ۹۷ ، ۱۴:۵۴
  • ۴۸۶ نمایش