مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۶
    سگ

نباید نور بتایه

سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۵۸ ب.ظ

خاله اجازه داده هرکجای خونه دلم میخواد بشینم، بخوابم، وسیله پهن کنم.

اجازه داده هرچی دلم میخواد از یخچال بردارم. هر ساعتی دلم میخواد بخورم.

همه چی تو این خونه فراهمه.

قراره فردا با فر دیواری کلوچه درست کنیم. تو زمین ها دونه بکاریم و خونه مامانبزرگ بریم. شبیه فیلما اما واقعی

دلم میخواد به این روزا تافت بزنم تا با همین شکل و حالت نگهش دارم ولی اینم مث همون سختیا و تلخیا در گذره...نباید بهش دل ببندم. باید صورتمو تو خوشیا آب بزنم و سعی کنم تلخیا رو بشورم و آماده باشم برای هر چیزی تو آینده...

ساعت  12 شبه.

وسایل تو اتاقه اما بخاطر گرمای شومینه و بخاری تصمیم گرفتم بیام تو حال.

خاله اجازه داد چراغو روشن کنم.

نگرانم نور چراغ نزنه چشماشو و بدخوابش نکنه.

یاد شبایی میفتم که تو بیمارستان به دست و پاش روغن و کرم میزدم، بوسش میکردم.ازش میپرسیدم کاری نداره؟ از خستگی داشتم پاره میشدم اما دلم نمیومد اسنپ بگیرم برای خونه. خودش خداحافطی میکرد و در رو نیمه باز میذاشتم تا پرستارا اگه اتفاقی افتاد، بهش دید داشته باشن. برای همین نور میفتاد توی اتاق. اون شبا پاره میشدم از بغض که دارم خاله رو تنها میذارم. شبا توی خونه گریه میکردم و دل نگران بودم داره چی کار میکنه، اذیتش نکنن، حالش خوب باشه...

فکر کنم از اون شبا دیگه عادت کرده به نور تابیدن توی اتاق

شایدم عادت کرده به بدخواب شدن

شایدم ترجیح میده کسی پیشش باشه حتی به قیمت بدخواب شدن...

فعلا اینجا خونه خاله است و زندگی داره ملایم پیش میره.

  • ۰۳/۰۱/۲۱
  • ۱۱ نمایش