مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۶
    سگ

اسب چموش

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۰ ب.ظ

" وقتی کوچک بودم، شنیده بودم که ریاضت کشیدن خوب است.

رفتم سوال کردم؛ مثلا گفته بودند حضرت علی نان خشک با نمک می‎‎خوردند.

من نان تازه هم که می‎‎خریدم می‎‎گذاشتم توی آفتاب تا خشک ‎شود و بعد روی آن نمک می‎‎ریختم و می‎‎خوردم.

بعد می‎‎گفتند برای ریاضت کشیدن، مثلا باید لباس خشن بپوشی، لباسی که نرم نباشد، دوباره این کار را می‎‎کردم.

همه اقسام ریاضت‌‎ها را کشیدم،

 شن می‎‎ریختم داخل کفش‎هایم و می‎‎پوشیدم که مثلا پا را اذیت کند.

بعد رسیدم به این‎که باید نفس را بکشی و شروع کردم به نفس کشی؛ یعنی هر چیز را که دلم می‎‎خواست استفاده نمی‎کردم.

یک‎بار عموی من در شب عید هر کاری کرد که از او شیرینی بگیرم و بخورم، گفتم نمی‎‎خورم و نخوردم.

بعد آرام، آرام که بزرگتر شدم به این باور رسیدم که اگر نفس چیز بدی بود، مگر خدا استغفرالله نمی‎‎دانست، که یک‎چیز زائد بگذارد در وجود انسان بعد بگوید من گذاشتم حالا تو برو و آن را بکش؟

این نفس اگر نبود، دیگر پیشرفتی انجام نمی‎‎شد. این نفس ماست که می‎‎گوید برو علم یاد بگیر، برو دنیا را فتح کن، ولی از آن‎طرف هم این نفس یک‎جا‎هایی مشکل‎آفرین می‎‎شود.

آمدم خودم برای خودم این تعریف را پیدا کردم و گفتم که نفس مرکب ماست در یک کویر برهوت و داغ؛ و انسان هم تشنه آب است.

انسان باید سوار آن مرکب بشود و برای رسیدن به آب بتازد منتها آن‎قدر بتازد که یک‎دفعه زمین نخورد.

اگر آگاه باشد، می‎‎فهمد که هرگاه این مرکب خواست او را زمین بزند، باید آن دهنه اسب را یک‎مقدار بکشد و اگر دید آرام می‎‎رود، دهنه را یک مقدار ر‎ها بکند.به‎نظرم کسی به تعالی می‎‎رسد که این اسب را متعادل براند..."


ابوالفضل جلیلی- بخشی از مصاحبه با مجله پنجره

  • ۹۵/۰۴/۰۹
  • ۹۵ نمایش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی