پست ثابت
شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۰ ب.ظ
قبلا جای دیگه مینوشتم.
اونجا رو دوست داشتم و احساس امنیت میکردم.
یه روز صاحبخونه بیدار شد و اجازه ی نوشتن نداد؛ گفت به تعمیرات احتیاج داره
حرفامو موقت جای دیگه نوشتم تا خونه مو بهم برگردونه.
بعد یک ماه و نیم، برگشتم، اما دفترم پرپر شده بود...
تصمیم گرفتم مهاجرت کنم.
هنوزم یاد و خاطر اونجا برام زنده است، هنوزم دوسش دارم؛ اما اعتمادی برای ثبت شدنش نیست...
میتونستم ببخشمش و همه چی رو فراموش کنم، اما دیدم مرتع سرسبز تری جلوی روم هست، تصمیم گرفتم بتازم!
به هیچ کس و هیچ جا اعتمادی نیست؛ اما
دفتر جدیدی باز کردم و به امید خدا اینجا شروع به نگارش میکنم.
- ۹۴/۰۵/۰۳
- ۱۶۷ نمایش