مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

از جنس شریعتی

يكشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۲ ب.ظ

یکی از بزرگترین اشتباهات زندگی ام این بود که تو دوره راهنمایی، کتابای شریعتی رو خوردم....

بابا میگفت نرو سراغ این کتابا، بدرد تو نمیخوره...، اما خیره سری کردم فک کردم جلوش وایسم ، بزرگ میشم.

هرچی بیشتر اصرار میکرد، بیشتر مقاومت میکردم...

هرجا که جلو بابا مامان بابا وایسادم و کارمو انجام دادم، خیر ندیدم.

شاید حرف من درست بود، شاید کارم تا آخر انجام شد؛ اما خیری توش نبود...

مشاور اشتباه میگفت که آدما با هم فرق دارن، دلیل نداره راه تو که با پدر و مادرت جداست، اشتباه باشه...

همیشه، تو هر مرحله، دنبال تحسین مامان و بابا بودم، شاید تز روشنفکری دادم که نه؛ ببین عقلت چی میگه...اما ته دلم، رضایت اونا رو میخواست...

حالا هم شخصیت من، مقاوم و مبارز بار اومده، یه مبارز فرهنگی؛

ناآشنا با جامعه، غریب با اطرافیان و ارزشهای حاکم دنیای امروز

شریعتی، برای جامعه امروز نیست...خوندن این کتابا منو بزرگ کرد، فهمیده بار آورد، همین باعث شد جلوتر از بقیه ببینم.اصلا چیزهایی رو ببینم که نباید میدیدم.سن من اقتضا نمیکنه انقد چشمام باز باشه و مقاومتی زندگی کنم...

جوون دنبال عیش  ونوش و بیفکریه، نه انزوا طلبی و تفکر...

و اینگونه است که علایق و تفکر و سلیقه من با همه آدمای دور و برم متفاوته...یه اشتباه بزرگ...

  • ۹۴/۰۷/۱۹
  • ۳۱۹ نمایش

نظرات (۴)

چقدر خودتو قبول داری
پاسخ:
گفتم بواسطه این مطالعه ها، زودتر و بزرگتر از سنم شدم
دید دیگه ای نسبت ب همسن هام پیدا کردم
جنس دغدغه هام متفاوت بود
و این اصلا خوب نیست.
اینکه جور دیگه ای ببینی که دیگران نمیبینن.
بچه تا وقتی بچه س، باید بچگی کنه
نوجوون باید عاشق بشه و...
اما من نبودم،حالا حرف مشترکی با بقیه ندارم.
مراحلی رو که سالها قبل طی کردم، خیلی ها هنوز بهش نرسیدن و من از این عدم تناسب رنج میبرم.
چون زمانی این فعالیتها و مطالعات من مثمر ثمر خواهد بود که با جامعه پیش بره، رو جامعه تاثیر بذاره
اما من کمتر کسی رو دیدم که همپاش بتونم حرف بزنم.تاثیرگزاری که هیچ!
تنهایی رنجه، عذابه.
من اشتباه بودم.من زودتر دویدم.و حالا به این اشتباه اقرار میکنم
ببین اگه تو به قول پاراگراف اخر پستت که میگی بزرگ و فهمیده ای و جلوتر می بینی 
واقعا بزرگتر و فهمیده تر بودی و جلوتر ها رو میدی هیچوقت ناراحت یا پشیمان نمیشدی از فهمیدن....

کاملا معلومه تو ناراحتی چون از چیزی که بقیه لذت می برن نمی بری.
دوست داری که ببری ها ...
ولی تو یجور رودروایستی با خودت گیر کردی.
و میخوای این ناراحتی و خشم { قضاوتم فقط از رو این پست نیست ؛ با توجه به پست های اخیر این دو ماهه ات میگم} این ناراحتی و خشم رو سر بقیه ادم ها خالی کنی.
و اینجوری خودتو دلداری میدی که من فهمیده ام به خاطر همین انزوا طلبم و کسی دورم نیست و اونا یه سری الکی خوشه دنبال عیش و نوشن.

ولی من کماکان معتقدم تو داری حسرت عیش و نوش اونا رو میخوری...
کسی که ادعا می کنه کتاب های شریعتی رو فهمیده و مقاوم و مبارز بار اومده، این فکرو نمیکنه.
تو فکر میکنی یا باید مبارز و انزوا طلب باشی یا خوش گذرون و هردمبیل...

چرا به سطح وسطش فکر نمیکنی؟
نمیشه که سال اخر دانشگاه ادم هنوز خود درگیری این شکلی داشته باشه.
اونم تو که خود درگیری هات از اولم همین بوده.
اگه یه ادمی بود که تازه به فکر افتاده بود که کیه ؟ و تو این دنیا چکاره است باز قابل قبول تر بود....

پست هاتو بخون خودت...هیچ حرف جدیدی نداری واسه زدن...
همش نالیدن و غر زدن و شکایت کردن از جامعه...
تهش هم یا با اینکه : من ادم فهمیده ام خودت رو اروم میکنی.... یا یه ایه می نویسی که خودتو مصداق اون ایه میدانی و راضی میشی مثلا.
ولی راضی نشدی...
اگه راضی شده بودی پست های بعدت هم همین نبود.... دوباره شک و تردید به راهت و خودت و در ادامه گله و شکایت و در اخر گول مالیدن سر خودت.


ببخشیدا ولی این پست های چند وقته ات رو کلا دوست نداشتم.

یه کم با خودت رو راست تر باش.

پاسخ:
شریعتی یه حرف داره.میگه تو فهمیدن میشه فراتر نرفت، اما نمیشه عقب برگشت.
من ایست کردم.توقف کردم.دیدم دور و برم کسی نیست تا حرف یه جنس بزنیم. تو هم سن و سالای خودم.
از فهمیدن ناراحت نیستم.ازینکه تنهام غصه دارم.تنهایی خودش غصه دار نیست، وقتی میخوای یه حرکتی بزنی، یار نداشته باشی، غصه داره.

بله.ناراحتم.چون موقعی که میتونستم نفهم باشم، فهمیدم.فهمیدن درد داره، مسولیت داره.
من این ناراحتی رو سر کسی خالی نکردم.با احدی ، رودررو مطرح نکردم.اینجا وبلاگ خودمه.دلنوشته هامو مینویسم.حرفایی که با کسی مطرح نمیکنم اما از درون به شدت منو مشغول خودشون میکنن.و باید گفته بشن و ثبت بشن تا بدونم روزگاری چطور بودم.
این رویه هم مربوط به دوماه اخیر نیست؛همیشه همینطور بودم.اصن جنس حرفام غر زدنه.خالی میشم چون پیش کسی نمیتونم بگم.اینجا بی مخاطب میگم.

اول دانشگاه، حرفایی میزدم که بچه ها تازه سال چهارم بهش دارن میرسن.حرف من اینه.چرا همگام با بقیه پیش نرفتم.نه که کلا فهمیدن خوب نیست...

دعا میکنم هیچ وقت به وضع من دچار نشی که نه همراه داشته باشی و نه همصحبت ؛ و تنها مونست بشه قرآن و سعی کنی با خوندنش خودتو آروم کنی که اشتباه نیومدی...
اونقدر دوری که هیچ شمایی از شرایطم نداری
ازینکه نوشتی و گیر دادی و رد نشدی، خوشحال شدم.ازینکه حرفتو زدی و تو دلت بهم فحش ندادی.
که جرئت نوشتن و فرستادن داشتی.
حرفاتو خوندم.حرفامو خوندم و هنوز رویه و پستهامو دوست دارم
  • سرهنگ تمام
  • باید این مشکل رو حل کنی توفیق، نباید توو این ورطه ی ناسازگاری با محیط و آدما و رسوم و عرف ِ جامعه و... گیر کنی
    شاید یه زمانی فکر کنی یه حلّال مناسب برای مشکلت پیدا کردی، اما همونم موقتی ِ
    به نظرم این درد! هیچ درمانی نداره جز سازگاری
    هیچ یار و دوستی پیدا نمیکنی که کاملا تورو بفهمه و از بَر کنه
    بازم باید برگردی به خودت، تنها شی
    دوباره تمامه ملالت و سختیش برای خودته
    باید! خودتو با اون که فکر میکنی از بقیه یه پله بالاتره سازگار کنی
    باید! خودتو با اون که فکر میکنی سخیف و نادونه سازگار کنی
    باید! خودتو با جامعه و عرف و حکومت و مشتقاتش سازگار کنی
    وگرنه زندگیت جهنم میشه
    منم مشابه همین مشکل رو سالهاس توو خونه داشته و دارم، بعده کلی مشاوره و فکر فقط تونستم 10 درصدش رو حل کنم و باهاشون سازگار شم، اما همینم برای من خیلی موثر بود
    دیگه اون حالت گریز از خونواده و فرار از دستشون به هر نحوی رو ندارم
    وضعیتی داشتم دیدنی، یه مدت اصلا خونه نمیموندم. خروس خون میزدم بیرون 8 شب برمیگشتم خونه، میرفتم توو اتاق درو میبستم و میخابیدم
    پاسخ:
    میدونم...
    دارم حلش میکنم.
    وقفه زدم فعلا. دیگه سعی میکنم زیاد نفهمم! کم بدونم.ندوم.جایی درانتظارم نیست که حرص شو بخورم.
    دارم سازگار میشم با محیط! خفته و نفهم!
    ممنون که فهمیدی چی میگم...
    ممنون که بعد این مدت، اومدی و نوشتی
    حلش میکنم دوست خوبم...
    نوشتم تا یادم باشه، روزگاری چه احوالی داشتم!
    :)

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی