نود و چهار
- ۰ نظر
- ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۴
- ۱۹۹ نمایش
قشششنگ الان وقتشه
بیخیال ههمه چی
فکرمو پاک کنم از همه چی
بشینم جلوی تلویزیون دستمو بذارم زیر سرم و با یه فیلم امریکایی دلچسب دکمه اف مغزمو بزنم و همه کس و همه چیزو فراموش کنم...تعطیلات یعنی این! نه اینکه برا خودت برنامه بچینی اونقد ک ندونی کی انجامش بدی :\
ب من چ اصلا.
زنهاهرچقدر میخواهند عشوه بیایند و در عکسهایشان دلبری کنند.با چادر آرایش کنند و آنجا ک میدانند, وارد صحنه شوند.
اصلا همه عمرشان را بگذارند پای زنانگی
اما من
همان یک نفر خودم را داشته باشم و سادگی...
ب کجای دنیا برمیخورد؟
دیشب دماغ برادر کوچیکه خون اومد...
بابا تو اشپزخونه بود اما نگاهش مسیرشو دنبال میکرد
توی ذهنش واکاوی میکرد چرا این اتفاق ممکنه افتاده باشه.
مطمعنم درصدد برطرف کردنش بود
بابا نگران بود حتی برای پسری که عربده کشی اش موقع عصبانیت قطع نمیشه و خیلی چیزا ک نباید بگه میگه....
بابا نگران بود چون پسرشه بچشه...هرچقدرم اون نفهم بازی دربیاره و ادعای استقلال کنه و این دلسوزی ها رو سوسول بازی بدونه,بابا نگران بچشه
اینکه زبون دارم و قادر به گفتن نیستم یعنی درد...
روزی روزگاری دستم به قلم بود و قلبم از ثبت انباشت ذهن رها و حالا اثری از اون روزها نیست...
باز آناً کم آوردم. باز بهار با بوش این بغض لعنتی رو آورد
باز هفته ی آخر اسفند رسید...
پُرم از گفتن...ولی زبونم لال...
خدایا ؛ خدای مهربونم که همیشه شنیدی، بازم بشنو...بازم پر کن منو ...
آدمها ک زیاد از خودشان بگذرند,تبدیل ب چیز دیگری میشوند ک شاید با ماهیت قبلی شان زمین تا اسمان فرق داشته باشد.ادم باید ب خودش ب نیازهایش توجه کند و الا همیشه فداکاری حکم پیروزی ندارد گاهی مسبب نابودی میشود و همه چیز بر باد میرود...
قیافه ام اونقد حرف برا گفتن داره که لب تر نکرده، دیگران با یه نگاه ، دقیق تشخیص میدن مشکل چیه؛ اما خودم....
امروز خودمو انداختم بین بچه های حقوق و باهاشون رفتم بازدید از مجلس...
دوست داشتم برای یک بار در عمرمم شده این هرم بزرگ و مقنن های تلویزیونو از نزدیک ببینم!
جای خوبیه مجلس.یه سالن بزرررگ! با ادمایی ک مثلا اسمشون نماینده س!
گاهی جوری با همدیگه روبوسی میکنن انگار صد ساله همو ندیدن...
وقتی یه نماینده حرف میزنه,بعضیا جوری مشغول گپ و گفت میشن انگار تو این مجلس نیستن...
موقع رای جمع کردن جوری جو راه می اندازن ک فرقی با راننده تاکسی و میوه فروشی ندارن...
موقعی ک با حرفشون موافقت نمیشه جوری قشقرق ب راه میندازن انگار بچه مدرسه ای بیش نیستن...
بعضیا جوری مدتها با زنها مشغول گفتگو میشن انگار دوربین ها رو فراموش کردن...
بعضیها پایبند ب اهدافشونن یا حداقل حفظ ظاهر میکنن...
مجلس جای خوبیه برای عکاسی و سوژه یابی.نماینده های مردم از جنس مردمن.با همون رفتارها و خصوصیات و گاها همون سطح فهم و فرهنگ.اما ب واسطه جایگاهشون بالاتر از مردم عادی شدن ک باید بابت جایگاهشون جوابی برای مردم داشته باشن...
حضور بچه مدرسه ای ها عالیییی بود! بچه های دبستانی ک چیزی حالیشون نمیشه اما ب زور تو صندلیاشون نگه میداشتن و تذکر مربیشون تنها اجازه ی دستشویی بود نه اب خوردن!
مجلس جای خوبی بود!شاید ب بهانه ی عکاسی از سوژه های ناب نماینده های مجلس،دوباره برگشتم ب این هرم سبز...