پیشواز بهار
چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ق.ظ
اینکه زبون دارم و قادر به گفتن نیستم یعنی درد...
روزی روزگاری دستم به قلم بود و قلبم از ثبت انباشت ذهن رها و حالا اثری از اون روزها نیست...
باز آناً کم آوردم. باز بهار با بوش این بغض لعنتی رو آورد
باز هفته ی آخر اسفند رسید...
پُرم از گفتن...ولی زبونم لال...
خدایا ؛ خدای مهربونم که همیشه شنیدی، بازم بشنو...بازم پر کن منو ...
- ۹۴/۱۲/۲۶
- ۲۴۱ نمایش