مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

وقتی با پروکسی وارد تلگرام میشی، یه سری کانالای پیشنهادی برات میاره یا شایدم یکی عضوم کرده بود.
یکیش ازدواج موقت و صیغه بود.
گفتم بذار یه بار بچرخم ببینم چیه اصن.
راستش قبلا تن فروشی برام یه ارج و قربی داشت! فک میکردم تیر آخره😄 بعد دیدم نهههههه! اصن خییییییلی حماقته
یارو با خونه، با سن پایین، زده ماهی ۳ تومن
باورت میشه؟ هرشب یکی بیاد خونه ات، بهش بدی، آخر ماه ۳ تومن بگیری!!!!!
تو انقلاب گدایی کنی، خیلی بهتر درمیاری.حداقل ۵ تا ۹ تومن درامدت میشه.
واسه ۳ تومن؟؟ چرا؟
بعد مثلا شرط شون چی باشه خوبه؟
"مرد تمیز و اصلاح کرده باشد"
واااااااااااااای. باورم نمیشه
یه زن چقد باید به خواری افتاده باشه، چقد خودکم‌بین باشه که دست به همچین کاری بزنه؟
زن! چرا نمیری کار کنی؟؟ چرا نمیری گدایی کنی؟ شرف نداره به اینکه هر چن وقت زیر یکی بخوابی؟
بعد میگن چرا مردا میرن سراغ این چیزا
چی فراهم نیست؟ چرا اینکارو نکنن؟ وقتی انقد مفت و در دسترس و قانونیه؟؟

  • ۳ نظر
  • ۲۴ آبان ۰۲ ، ۰۹:۲۵
  • ۵۴ نمایش

وقتی یکی که وضع ظاهری فقیری نداره ولی میاد تو فروشگاه تو صف وایمیسه تا یه شیر پلاستیکی شو حساب کنه و موقع کشیدن کارت با پیغام کمبود وجه روبرو میشیم، دلم تا ته ریش میشه..😔

بنده های خدا، عذرخواهی میکنن

دلم میخواد دوطرف شونه شونو بگیرم، تو چشاشون نگاه کنم و بگم تقصیر تو نیست،تقصیر تو نیست....

.

  • ۱ نظر
  • ۲۱ آبان ۰۲ ، ۰۵:۱۲
  • ۵۸ نمایش

جهادی که رفته بودیم سرپل ذهاب، یکی از خانوما قصه زندگی شو برای بچه ها تعریف کرده بود که زلزله چطور همه زندگی زناشویی شو به لرزه دراورد!
از قضا به دلایلی، ۲۰ سال پیش برادر شوهره که تو کرمانشاه زندگی میکردن، میمیره و شوهره تمام این سالا میرفت و کم و کسریای خانواده داداشو جبران میکرد.
بعد زلزله سرپل ذهاب که خونه شون خراب شد، مجبور شدن برن پیش خانواده برادر زندگی کنن که زنه میفهمه تمام این سالا این دوتا ازدواج کرده بودن و این بدبخت با اعتماد شوهره رو میفرستاده اونجا اما کسی لام تا کام حرفی نزده....
به هر حال نیاز جنسی هم بخشی از کم و کسری این زنه بوده!
بیچاره زنای خوش خیال خوش اعتماد‌‌‌....

  • ۰ نظر
  • ۱۹ آبان ۰۲ ، ۱۸:۴۳
  • ۸۰ نمایش

چند سال پیش تو مهدکودک کار کردم

به یه سری بچه ۳-۴ ساله یاد میدادم نظم چیه و چطوری قانونمند و درست زندگی کنن

حالا به یه سری نره غول بزرگسال و سالمند باید تو فروشگاه! یاد بدیم صف چیه، چرخ شونو وسط راه ول نکنن، خطای سامانه دولت و همه گرونیا تقصیر ما نیست.سر ما داد نزنن و ما خودمون شاکی ایم‌.

مگه تو کله پوک و ازخودراضی شون میره؟

  • ۰ نظر
  • ۱۸ آبان ۰۲ ، ۰۰:۵۰
  • ۹۰ نمایش

کلاس آموزشی

۱۷
آبان

امروز فهمیدم بخش منابع انسانی و آموزشی فروشگاه چقققد قویه

کلاسهای ضمن خدمت اجباری داریم تا مستقیم مسائل مرتبط با فروش رو یاد بگیریم

فقط جسم نباشه، مغز و روحمونم بکار گرفته بشه!

هرچی بیشتر میگذره بیشتر دوسش دارم و حتی امروز داشتم فکر میکردم مقنعه و مانتومم میتونم دوست داشته باشم چون مربوط به اینجاست!

میخواستم همزمان اینجا ۱۲ میلیون کلاسای مرتبط برم که فعلا رایگان دارن برامون برگزار میکنن بخشی شو😃😃

  • ۰ نظر
  • ۱۷ آبان ۰۲ ، ۰۰:۰۰
  • ۷۱ نمایش

از دور که میبینی، فک میکنین کسی که پشت صندوق وایساده تپ تپ وسایلو میگیره جلو یه چیزی یا بهشون تفنگ میزنه و یه عدد میخونه و تمام.

ولی قضیه پیچیده تر از این حرفاس . 

درصد خطای این دستگاه بالاست و نیروی انسانی موظفه اینو چک کنه. اونم وقتی طرف بالای ۱۰۰ قلم جنس خریده و یه صف طولانی پشتش تشکیل شده و فقط یه صندوق کار میکنه و مردم غر میزنن زودتر و .... هزارتا شرایط دیگه که فشار رو زیاد میکنه و خطا رو بیشتر.

اصل اینه که هر کالا رو که میخونه یه بوق میزنه و تو بتونی با گوش ات، درگیر بشی نه فقط چشم. ولی طی این چند هفته متوجه شدم بوق خطا داره! ممکنه صدا بده و نزده باشه، ممکنه صدا نده و تعداد زده باشه! مخصوصا وقتی دستگاه هنگ میکنه و تاخیر چندثانیه ای پیدا میکنه.اینجاست که چشم، مث یه معلم ریاضی باید پیگیر باشه چی شد و چن تا شد‌.

یه موقعایی بود فک میکردم خیلی خوب و حواس جمع زدم و اصلا صندوق شلوغ نبوده اما طرف برگشته گفته خانم فلان چیزو باید چندتا حساب میکردی و نزدی.یا فلان چیزو دوبار زدی و باید مرجوع کنیم که اینجا باید مسئول فروشگاه رو صدا کنیم😬

هنوزم دستم راه نیفتاده و دقتم ۳ برابر شده از روز اول و هنوزم خطا دارم. خطاهای جدید!

فکر میکنین قضیه به همینجا ختم میشه، نه! باید حواست به چندجای دیگه هم باشه!

اینکه همزمان دقت باید لبخند بزنی و از خرید ملت تشکر کنی

باید همزمان حواست باشه ریل وسایل صندوق که یه متر اونورتره، الان تو چه وضعیتیه و اگه نیازه بزنیش جلو بیاد‌ و مردم اذیت نباشن.

باید از خرید کالابرگ و فلان چیز ملت عکس بگیری گزارش بفرستی.

باید حواست باشه کسی چیزی نقاپه و چجوری از فروشگاه بیرون میزن.

در عین حال، حساب و کتابتم دقیق باشه :)))))

  • ۰ نظر
  • ۱۶ آبان ۰۲ ، ۰۸:۵۶
  • ۷۲ نمایش

لباس فرم

۱۱
آبان

قسمت غم انگیز ماجرا اینجاست که لباس فرم داریم و مقنعه...

و بعد ۱۱ سال، به مدرسه و اتو کردن هفتگی و مسخره بودن حجاب مقنعه و گیر کردن تو یه لباس تکراری دچار شدم....

واقعا بجا نیست بخاطر این حرکت رو به عقب بگم سگ تو این زندگی ؟😄

ولی خوبیش اینه اونجا نمیفهمیدم چرا هرروز میرم و خودمو عنتر و منتر میکنم و اختیاری نداشتم از خودم

ولی اینجا پول هست، امکانات هست، پاداش هست، بیمه هست، مراقبت هست.زندگی هست.

  • ۰ نظر
  • ۱۱ آبان ۰۲ ، ۱۰:۴۲
  • ۷۳ نمایش

با مرام

۰۸
آبان
یکی از ویژگیای باحال مردا اینه که دوست دارن زنها رو تحت حمایت خودشون دربیارن! و از این کار لذت میبرن!
خیلی برام عجیبه. چرا؟
خیلی هم مرامی این کارو انجام میدن. بدون اینکه چیزی بخوان...
شایدم من اسکلم نمیفهمم چی میخوان :)))
ولی از بچگی این حسو داشتم که پسرا میان کمک بی چشمداشت.
امروز تو فروشگاه این حس غوغا کرد.
هرکی رد میشد، خانم فلانی، صدام کن. خانم فلانی برو استراحت.خانم فلانی خجالت نکش...
  • ۰ نظر
  • ۰۸ آبان ۰۲ ، ۰۰:۵۲
  • ۸۰ نمایش

تو این کار باید به همه لبخند بزنیم، خوشامد بگیم، از خریدشون تشکر کنیم.

تو مهد هم ازمون میخواست خیلی جنتلمن رفتار کنیم. ولی جو هست که روحیه رو میسازه. اینکه تو چقدر واقعا توان داری لبخند بزنی! چقدر این لبخند واقعیه یا برای پول دراوردن و جذب آدما

درسته که هدف پوله، ولی روش ما، رفیق شدن با مشتریه. احترام قلبی. تعامل دوسویه‌. این باعث شده که یه سد درونم بشکنه و با "همه" احساس نزدیکی کنم. فک نکنم کون آسمون پاره شده و من افتادم پایین و خاص ام. 

همین باعث شده بیرون، حتی تو صف نونوایی، کارای پستی و‌... هم با مردم عادی بجوشم، بهشون احترام بذارم و بهشون کمک کنم.

این کار داره وجوهی از ارتیاطات اجتماعی رو در من شکوفا میکنه که وجود نداشت...

تو خونه ما همه یه جوری رفتار میکنن که انگار نباید به بقیه رو بدن. باید خودشونو بگیرن. 

جای دیگه ای که این حس در من شکست، کربلا بود‌‌‌...

وقتی فکر میکردم عراقی ها آدمای کثیف و عوضی ای هستن که باید لهشون کرد ولی در خونه شونو باز کردن و گذاشتن از رخت خواب و حموم خودشون استفاده کنیم و جلومون خم و راست شدن و بهمون عزت و احترام کردن.

دوستی و مهربونی با مردم خیایون که نمیشناسیشون، خیلیم عجیب نیست.

تو هم بشکن سد درونتو. 

به مردم لبخند بزن‌ وقتی تو مترویی، تو صف خریدی یا هرجایی میری..

  • ۰ نظر
  • ۰۲ آبان ۰۲ ، ۲۱:۴۱
  • ۸۲ نمایش

این چند وقت، چن جا رزومه فرستادم.

یکیش برا یه برنامه تلویزیونی بود که صدام کردن برا مصاحبه.

خیلی محترمانه رفتار کردن و چیزی به روم نیاوردن.

ولی خودم فهمیدم!

اونجا فهمیدم چرا از نوشتن رزومه بیزارم و همیشه به تعویقش میندازم.

چون واقعیتا رو تف میکنه تو صورتم.

اینکه کسی کمکت نکرد که نشد دلیل. اینکه کسی نبود راه و چاهو نشونت بده که نشد بهانه. تو چرا عقب موندی؟ تو چرا خودتو بالا نکشیدی؟

سوسکی خودمو جمع کردم و اومدم بیرون و درحقیقت زدم به چاک!

یا برم تمرین و جمع کردن رزومه و کاسه لیسی اهل رسانه

یا پول درارم و مارکت یاد بگیرم و گور بابای یه قرون دوزار هنر.کسب و کار خودمو راه بندازم....

  • ۰ نظر
  • ۰۱ آبان ۰۲ ، ۰۰:۰۸
  • ۶۸ نمایش