سکوت
حتی حال ندارم غر بزنم. حرفی ؛ نک و ناله ای یا شکوه ای
هیچ
- ۲ نظر
- ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۲۹
- ۲۳۸ نمایش
حتی حال ندارم غر بزنم. حرفی ؛ نک و ناله ای یا شکوه ای
هیچ
یه حسی رفته از قلبم که پشتم کوهی از درده
چه جوری از دلم کندی که اون حس بر نمی گرده
یعنی هرکاری کنی، حتی برگردی و گذشته رو جبران کنی، جای خالی این حس، تا ابد خواهد بود...یعنی چیزی بود که حالا نیست. تو فکر کن مثل عمل جراحی برداشتن رحم یا آپاندیس...تموم شد رفت...
نه دنبال یه تسکینم نه فکر کندن از این درد
تو دنیا با یه دردایی فقط باید مدارا کرد
سازش کردم.مجبور شدم بسازم...برای سازش باید از خیلی چیزا گذشت. چیزایی که قابل جبران نیستن و "فقط" باید بذاری زمان تو رو از عمق جراحتشون دور کنه....نه کسی زخمتو درمان میکنه نه اهمیتی میده؛ اسمش میشه "مدارا".تحمل کن تا بگذره...همین
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی دستیست که برگردن یاری بودهست
خیام
- نه.چن تا شکست پشت هم خوردم.ناتوانی این یکم اضافه شه،سخت تر بلند میشم
- الان خیلی زوده ناامید بشی.
- میدونم
- کاراتو عوض کن.ازین فضا بیرون بیا
- حالا بذارید دانشگاه تموم شه
- قله هاتو بالا درنظر بگیر
- سکوت....
- من دوره اوج زندگیم تموم شده.افتادم تو سراشیبی.ولی تو هنوز اوج زندگیتو تجربه نکردی.
- سکوت....
- تو این سن نباید تو اینطوری باشی
الان وقت بیرون خزیدن از لونه و بیرون اومدن از لاک نبود...
من هنوز خوب نشدم؛ هنوز جراحتام ملتهبه.هنوز شکننده م.الان وقتش نبود.
باید میموندم تا به موقع ش...آدم چن بار شکست بخوره سخت تر بلند میشه، خبر داری..؟