مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۶
    سگ

عطش

سه شنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۴۸ ق.ظ
علاقه؟
اینجوری بود که روزا فکر کردن بهش برام مکفی بود
دیگه با کسی بیرون نمیرفتم
دیگه به مسافرت فکر نمیکردم
دیگه کار کردن برام ارزش نبود که تمام وجودم توش خلاصه بشه
نه که همه چی کنسل باشه
همه چی بود
ولی دیگه مزه نداشت
مزه ی همه چی ، اون بود....
منتظر میشدم شب بشه تا بشینیم به گپ
اون منتظر، من منتظر
اونقد حرف میزدیم که خواب ببرش
بعد من از حرارت علاقه، تا خود صبح به خیالش فکر میکردم
به بودن کنارش
به ساختن آینده
حرف میزدیم و مرحله به مرحله بیشتر با هم آشنا میشدیم.
درجه این حرارت یه جوری بود که انگار تو یه برهوت گرم، پابرهنه دارم میدوام
تا به دریا برسم
اینجوری عطش داشتم
اینجوری دوسش داشتم
یه حس بی انتهای گرم
  • ۰۱/۱۲/۲۳
  • ۴۹ نمایش

نظرات (۱)

سلام

چه خوب

ان شاءالله پایدار باشه

پاسخ:
سلام
نبود
همپا نبودیم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی