خویشتن داری؟
اساسا برام سواله چرا تو golden time دوران جوانیم که میتونم از نظر جنسی بهترین عملکردو داشته باشم، هر روز و هرروز خودمو نگه دارم و نادیده بگیرمش؟
تا کی میتونم فکر و ذهنمو جمع کنم و عفت پیشگی کنم؟
چرا نباید با اون پسرداف محل کار که سروگوشش برای من میجنبه، لاس نزنم و ازش روبرگردونم؟
وقتی این همه صبر کردم و تمام توقعاتمو پایین آوردمو هیچ اتفاقی نیفتاد ، وقتی سنم داره میره بالا و هرروز فشار و فشار، وقتی هیچ راهکاری جز خشکوندن ریشه ی این اتفاق تو بدنم و دست به دعا شدن به دامن خدا به ذهنم نمیرسه، چرا نباید راههای جدیدترو انتخاب کنم؟
آدمی که گشنشه، غذا میخواد و من دیگه طاقت روزه ندارم...
پ.ن: روز دختر امسال خاله پیام داد: روزت مبارک محجوبترین دختر دنیا....
هنوز که اتفاقی نیفتاده ولی وقتی یادش میفتم که این افکار به ذهنم داره خطور میکنه و دیگران همچین تصوری درباره ام دارن، خجالت میکشم.
پ.ن 2: بماند که از شنیدن تبریک تو روز دختر دیگه احساس ننگ میکنم. دیگه دیر شد.26 خیلی زیاده. برای من که از 19 سالگی دارم تحمل میکنم، خیلی زیاده.
پ.ن: اینجا تنها جاییه که درباره این چیزا مینویسم و احدی از احساسات من خبر نداره. برا همین وبلاگو زخمی کردم.
- ۹۹/۰۴/۰۸
- ۴۵۹ نمایش
جالبه که اون روز با یکی از دوستام داشتم درباره همین موضوع حرف میزدیم!
که ما اون سکسی که مثلا توی 20 سالگی میتونستیم داشته باشیم رو دیگه نمیتونم و تمام شد اون فرصتی که میتونستم ازش بهره ببریم و میتونست چقدر توی زندگیمون تاثیر مثبت ایجاد کنه....
بخدا هیچ چیز خاصی هم نیست... شاید اگر ازدواج موقت به عنوان حلال خدا توی این شرایط پذیرفته میشد اینقدر فشار روی ما جوون ها نبود.
منم به عنوان یه پسر تقریبا الان که نزدیک به 30 هستم دچار همین افکار شدم! این حس که داره دیر میشه و آدم داره عقب میمونه خیلی بده.