عروس موسفید
سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۰۴ ب.ظ
به مامانم میگم پاشو برو مسجد و روضه و غیره چن تا مورد واسه دختر و پسرت پیدا کن
همینجوری تو خونه بشینی و درو ببندی که خواستگار پیدا نمیشه
میگه نع
به جان خودم ننه بابام قصد کردن منو فعلا پیش خودشون نگه دارن.
دلشون نمیاد ردم کنن. مث همه آت و آشغالایی که تو انبار نگه داشتن و روز به روز به حجمشون اضافه میشه و نمیتونن ازشون دل بکنن
انقد نگهم میدارن و بهونه برا رد کردن خواستگار میارن که موهام مث دندونام سفید بشه و بغل همون آت و آشغالا برام اتاق درست کنن
بابا! به کی بگم. من میخوام برم. اونقد توانایی دارم که یه زندگی رو بچرخونم. دیگه درست نیست تو این خونه موندن
روزبروز مشکلاتمون بیشتر میشه و اصطکاک ها بیشتر
الان باس برم مشاوره از دخالت خواهر/مادر شوهر تو زندگیم چاره بگیرم، اونوقت من حرفامو جمع و جور میکنم از ننه بابام بنالم...
به خدا برام سنگینه.ننگم میاد.بسه دیگه
همینجوری تو خونه بشینی و درو ببندی که خواستگار پیدا نمیشه
میگه نع
به جان خودم ننه بابام قصد کردن منو فعلا پیش خودشون نگه دارن.
دلشون نمیاد ردم کنن. مث همه آت و آشغالایی که تو انبار نگه داشتن و روز به روز به حجمشون اضافه میشه و نمیتونن ازشون دل بکنن
انقد نگهم میدارن و بهونه برا رد کردن خواستگار میارن که موهام مث دندونام سفید بشه و بغل همون آت و آشغالا برام اتاق درست کنن
بابا! به کی بگم. من میخوام برم. اونقد توانایی دارم که یه زندگی رو بچرخونم. دیگه درست نیست تو این خونه موندن
روزبروز مشکلاتمون بیشتر میشه و اصطکاک ها بیشتر
الان باس برم مشاوره از دخالت خواهر/مادر شوهر تو زندگیم چاره بگیرم، اونوقت من حرفامو جمع و جور میکنم از ننه بابام بنالم...
به خدا برام سنگینه.ننگم میاد.بسه دیگه
- ۹۵/۱۲/۱۰
- ۱۵۶ نمایش