مزگت

مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

پذیرش نقص

چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ب.ظ

گفتم: گیرم تو همون بخش کوچیک خودمون پیشرفت کنیم و تمام سعی و تلاشمونو برای اصلاح روش های دیگران بکار بگیریم.

با بقیه مردم چی کار کنیم؟ گیرم ما یه بخشو غنی کردیم. بخشای دیگه که زیر صفرن چی؟

این تضاد فاحش میتونه آروممون کنه؟ طعم رضایت پیشرفت قبلی با وجود این تفاوت،میتونه برامون معنا داشته باشه؟


گفت:  ما مصلح اجتماعی نیستیم. یه توان مشخص داریم. اندازه خودمون کار میکنیم. بقیه اش از عهده ما خارجه.

ما مجبوریم وظیفه خودمونو انجام بدیم در حد خودمون


اما مغز کوچیک و دل گنده ی من با

این حد و اندازه تعریف کردنا،

پذیرش نقص از ابتدا،

ناتوانی ها،

این موفقیت در عین شکست ها

...هی کلنجار میره و تو کَتش نمیره...

حالا که توان نداریم،بذاریمش کنار و بگیم ما که وظیفه خودمونو در حد توان انجام دادیم؟

  • ۹۵/۰۸/۱۲
  • ۳۲۶ نمایش

نظرات (۵)

  • ۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۰:۴۲
  • ~ فو فا نو
    • نه! گذاشتن به کنار نه. شاید بهتر بود اینجوری بگه که تو تا جایی ک میتونی تلاش خودتو برا اصلاح بکن به همون اندازه ای که دوست داری. حالا اگر موقع مرگت دیدی مثلا ک نتونستی کل جهانو بهتر کنی ولی یه مقدارشو که بهتر کردی، نکردی؟ و اینه که خوبه. که میدونی تا جایی که میتونستی کارتو انجام دادی حتی اگر نتونستی کل جهانو بهتر کنی. چون به هرحال همه تلاش و فکرتو روش گذاشتی.
    پاسخ:
    خیلی خوب بود.
    ایول!
    به من که فک میکنم کمک میکنه این حرف
    لایک
  • ۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۰:۵۳
  • یک من
    • من فکر میکنم ما نباید اصن هدفمون این باشه بقیه رو درست کنیم!
    ما باید خودمونو درست کنیم، وقتی کامل باشیم توی کاری که میکنیم بقیه اصن خود به خود الگو میگیرن!
    من طبق چیزایی که دیدم به نظرم این بهترین روش تاثیرگذاری روی دیگرانه
    پاسخ:
    "من فکر میکنم ما نباید اصن هدفمون این باشه بقیه رو درست کنیم!"
    درسته! این درست ترین و اولین و مهم ترین اقدام زندگی درسته.
    که پایداریشم از سخت ترین کاراست
    اما وقتی خوب بودی، وقتی ظرفیتشو داشتی، جا داری به آدم دیگه ای هم کمک کنی
    بنا به توان خودت
    مث گیر کردن زیر آوار، مث غرق شدن تو دریا.
    اول و مهم ترین چیز، نجات خود آدمه. اصلا اگه تو خودتو نجات بدی، چه بسا بتونی همه رو نجات بدی
    اما وقتی نجات دادی، من فکر میکنم وظیفه داریم به نجات بقیه هم فکر کنیم
    و منظور من اینه.
    این سوال رو درباره روش های تربیت درست کودکان و پرورش خلاقیت و ... از استادمون پرسیدم.
    که گفتم گیرم یه عده رو خیلی خوب پرورش دادیم، وقتی من اطلاع دارم بچه ای زیر دست پدر و مادرش هر شب کتک میخوره و کاری نمیتونم براش انجام بدم، شیرینی کارای قبلیم مزه نداره
    در کل، منظور از ایجاد تغییر تو این پست، برنامه های جدید آموزشی و تربیتی بود که احتیاج به تبلیغ و عمل توامان داره
  • ۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۱
  • یک من
    • اینجا یه حس آرامش بهم میده...
    وقتی که حالم بده میام پستاتو میخونم :))
    پاسخ:
    مثل من که مرور آرشیو وبلاگت ، "بالنده" ام میکنه.
    یعنی فراتر از حس همدردی و مشترک ، آگاهی هم بهم میده.
    به گمونم خدا تو رو تو این برهه گذاشت جلو چشمم که یه سری چیزا بهم ثابت کنه.
    دلم میخواد خیلی بیشتر ، برای خوندن وبلاگت وقت بذارم.
    مثل وبلاگ خودم،روند فکری و روانی نوشته هاتو مرور کنم.بررسی کنم
    الان ناراحتم چن روزه وقت نکردم جواب معرفی مشاورتو بدم.
    چون میخوام کامل بنویسم و باید حالم خوب باشه!
    میدونی
    داشتم جواب کامنتت رو میدادم، گفتم عجیبه از من انقدر مث آدم،طولانی مینویسم .
    گفتم چرا قبلا اینطور نبودم؟
    میدونی چرا؟
    چون حس میکنم جای دوری نمیره نوشته هام.هدر نمیشه. برای کسی دارم وقت میذارم که میخونه و میفهمه . ارزش داره توضیح دادن.ارزش داره نوشتن قصد پست و مفهوم اصلی نوشته ها. من حال نوشتن پست ندارم اما حال جواب دادن به کامنت تو رو دارم...
    مثل الان.
  • ۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۳:۵۶
  • رشته خیال
    • باید از خودم شروع کنم...
    پاسخ:
    ما از خودمون شروع میکنیم و به بقیه میرسیم و دست همو میگیریم
    بسم الله...
  • ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۵
  • یک من
    • :خرررررذوقققق :))
    خیلی خوشحالم نوشته های من شاید یه تاثیر خیلی کوچیک روی یه آدم داشته باشه
    نه واقعن جای دوری نمیره نوشته هات، خیلی با دقت فالوت میکنم 
    مثلن سر اون پستم که در مورد خوشحالی و اینا بود فک کنم حق با تو بود. خوشحالی معیار درستی نیست واقعن! کلن هر پستی میذارم منتظر کامنتتم :))
    پاسخ:
    ممنون
    بعد اون پست واقعا دوس داشتم دوباره هرچی بدست آوردم، خالی کنم،کوله بذارم پشتم و دوباره شروع کنم به گشتن و گشتن و گشتن حقیقت.
    شاید چیزیم که گفتم، به اندازه فهم فعلی من از حقیقت باشه..
    جالبه دوسال دیگه همین سوال ازم بشه...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم