آزادی زندان
جمعه, ۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۸ ق.ظ
به سبک چن سال قبل,الان باید میرفتیم برای خرید چند متر پارچه ساده پلاستیکی و با دلهره از ناظمای سگ مدرسه که بیرون اتاق پرو,کمین کرده بودن تا پاچه بگیرن ببینن مانتو سه سایز بزرگتر تنگه یا بزرگترشو سفارش بدن...
مث زندانیای ابوغریب با شکل و شمایل مطلوب خودشون,وارد زندان میشدیم و شکنجه از هفته اول شروع میشد...
هرکی از روزای اول مدرسه و لباس نو,خاطره خوب تعریف کنه,جفت پا میرم تو دهنش.
بهترین اتفاق ممکن,دور شدن از مدرسه س و این خاطراتش...
امسال,پنجمین سالیه که درگیر این مزخرفات نیستم
پنج ساله نور خورشیدو آزادانه میبینم!
- ۹۵/۰۷/۰۲
- ۵۲ نمایش