فهم
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۱ ق.ظ
دو سال است که این زندگی ، مرا سیراب نمیکند...
انگار که چشمانم به روی حقایق دنیا باز شده باشد و دیگر نتوانم آن صحنه ها را فراموش کنم
باید خودم را به نفهمی بزنم که چیزی ندیدی و زندگی خوش است، ادامه بده!
نه! زندگی از دوسال پیش برای من متوقف شد.زندگی از دوسال پیش رنگ دیگری گرفت.
آنقدر بار این حقایق سنگین بود که توانی برای ادامه نداشته باشم
آنقدر دردناک که هر شب از سینه ام بگذرد و راه گلو را بند بیاورد
آنقدر عذاب آور که هر غروب، این دلتنگی ها را تداعی کند و جان از بدن نیمه جانم بیرون بکشد...
- ۹۵/۰۵/۰۶
- ۷۶ نمایش