کنکور
دوباره مرور میکنم.
روز نحس و تلخی که نتایج اولیه کنکور را اعلام کردند.
همه ی دنیا بر سرم خراب شد. دوباره نگاه کردم.شاید اشتباهی شده.شاید این رتبه اصلی نیست.شاید تغییر کند.شاید...
هیچ کدام نشد.هیچ کدام نبود. همه روزهایی که خودم را در کتابخانه حبس میکردم و نوشته های مزخرف و تکراری و توصیه های خزعبل مشاورهایی که سرشان ب ته شان نمی ارزید را به زور در مغزی جا میدادم که افسار گسیختگی اش حیرانم میساخت...
همه اش به آنی , با این عدد و ارقام دود شد و ب هوا رفت... همه ی رجز خوانی ها و میتوانم ها به یک باره فرو نشست.به آسانی شکست خورده بودم!! بعد از آزمونهای پیاپی...
مرور میکنم
شب اعلام نتایج نهایی کنکور 91
بعد از آن شب,اگر خدا ابن ملجم را هم به بهشت میبرد,شگفتی نداشتم! هر ناممکنی برایم ممکن شده بود دیگر.
خوابم نبرد. قرار بود صبح نتایج اعلام شود. اما هرچه کردم,هر چه این پهلو آن پهلو شدم,هرچه نجوا کردم,دمی نیاسودم.
بی قراری همان است که مجانین دارند.به پیشواز میروند,آسودگی ندارند.شبانه دیوانگی میکنند. جنون مرا به آنجا کشانید. حضور پیش از موعد. و جالب تر آنکه نتایج آمده بود!
برای هر چیزی خودم را آماده کرده بودم....
اما اینبار,همانی بود که باید
به همان شکل آرزوها...
ادبیات بهشتی
به کدام ساز خدا برقصم؟
بی اعتمادی به قوانین دنیا
یا راست ایستادن و امیدواری به نتیجه عمل؟
- ۹۵/۰۳/۰۷
- ۲۱۵ نمایش