سوز عاشق
پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۵۸ ب.ظ
دامن کشان ، ساقی می خواران ، از کنار یاران ، مست و گیسو افشان ، میگریزد
بر جام می، از شرنگ دوری، بر غم مهجوری، چون شرابی جوشان، می ، بریزد
هر کاما، هر ایست، هر توقف، نفس از آدمی میستاند
اما ؛
این امید بی رمق ناپیدای درون، تپش به جان می اندازد ؛
نمیداند ؛
چشم واقع نگر دنیا دیده،نمیگذارد بغض ، سایه از کلمات برگیرد
بخوان، بار دیگر بخوان نجوای عاشقانه را
- ۹۴/۰۶/۱۹
- ۲۱۸ نمایش