بی هوا بدون مقصد
چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۱ ب.ظ
قبلا یه آرزو داشتم.
بعد دیدم اوضاع خیلی بیریخت تر از اینه که رنگ واقعیت بگیره
شد یه راز...
آدما وقتی امید دارن چیزی به واقعیت میپیونده، رازش میکنن...
راه خیلی پیچ تر پیچ تر از اون بود که فک مبکردم
زمین خوردم، بدجوری زمین خوردم.
بلند شدن، نیاز به تغییر داشت؛ عوض شدم
دیگه نه از آرزو خبری بود؛ نه راز
وقتی که عوض میشدم، همه شو سپردم به رود
که شاید مثل مادر موسی برگرده بهش...
خدا بزرگتر از این حرفاس
اما انگار سپردمش به خاک، اثری تو وجودم نیست که نیست
نه از راز خبری هست، نه بی تابی...- ۹۴/۰۷/۰۸
- ۲۴۳ نمایش
جالبه منم مثل تو چنین سرنوشتی داشتم ولی من بعد زمین خوردن و عوض شدن هر روز تلاش میکنم به آرزوم برسم ... اخه من بعد از زمین خوردن برای آرزوم عوض شدم ...
خوشحال میشم سری به وبلاگ من بزنی ...