مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

میگفت وقتی از آرژانتین رفته لبنان,براش جالب بود کسانی هستند که تو 22 سالگی نه تنها ازدواج کردن؛که گاها دو بچه هم دارند و این حجم از مسولیت پذیری و آگاهی در ابتدای زندگی براش حیرت انگیز بود.ترغیب شد و همونجا زندگی شو شروع کرد.

مام یه روزی آرزومون بود. زود ازدواج کنیم و به یک نفر دل ببندیم و عاشقانه ,اول جوونی,پاکی مونو صرف یه نفر کنیم که از اول با هم شروع کردیم...میخواستیم مسولیت پذیر باشیم.جای مسخره بازی و دلمشغولی با گوشی و رفقای ناپایدار,وقت خدادادی رو صرف ساختن زندگی هدفمند کنیم.کنار کسی که بهش علاقه داریم و سلایق مشترک داریم...

میخواستیم اختلاف سنی مون با بچه کم باشه,اونقدر که همبازی اش باشیم,نه مادربزرگ...

.

.

22 سالگی رد شد و ...

خدا نخواست. نمیشه به زور خوشبختی رو از خدا خواست.نمیشه به خدا گفت چیزی که من فکر میکنم خیره , یعنی خیره و تو باید بهم بدی.

خدا برای بنده هاش تصمیم میگیره و خیرشونو تشخیص میده...

قبول, زمان داره میگذره....زمانو نمیشه به عقب برگردوند؛

جوونی و عشق و تمرکز من داره پیر میشه.

یعنی از همین حالام شروع کنم,زود زود, سه سال دیگه میتونم بچه بغل باشم...

حتما خیر نیومدنش بیشتر از این همه فایده س که من بهش فکر میکنم

حتما

  • ۳ نظر
  • ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۱
  • ۲۴۲ نمایش

چرایی روزه؟؟

۲۱
خرداد

 دردم میاد وقتی ب اندازه کم قانعم

اونو ازم بگیرن

موقعی ک ازش چشم پوشیدم و فراموش کردم و روبرگردوندم , صدبرابرش بهم بدن

این منطق زندگی رو یاد نگرفتم

به یه لقمه نون رضا میدم در طول روز برا زندگی....

چرا اونو نداشته باشم و آخر شب

یه سفره رنگی جلوم باشه ک هیچ میلی بهشون ندارم....

  • ۰ نظر
  • ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۶
  • ۱۷۶ نمایش

لا تستعجلوا

۲۱
خرداد


فَلاَ تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ کَائِنٌ مُرْصَدٌ
پس ، آنچه را که آمدنى است و انتظارش مى رود به شتاب مطلبید


وَ لاَ تَسْتَبْطِئُوا مَا یَجِی ءُ بِهِ الْغَدُ

و هر چه را، که فردا خواهد آورد، آمدنش را دیر مشمارید.


فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ اءَدْرَکَهُ وَدَّ اءَنَّهُ لَمْ یُدْرِکْهُ

بسا کسى که چیزى را به شتاب مى طلبد ؛

و چون به آن رسد، آرزو کند که اى کاش هرگز نرسیده بود


جودی ابوت، یه دختر تنها و بی کس و کار بود اما زنده دل ؛

این وسط یه بابا پیدا شد استعدادشو کشف کرد و اونو زیر پر و بال خودش گرفت.

جودی، له له میزد برای دیدن بابالنگ دراز....برای یگانه دلیل قوام زندگیش...

یه قسمت تو نامه ش نوشت بابالنگ دراز عزیز...دارم دیوونه میشم ؛ پس شخصیت واقعی شما چیه ؟

بابالنگ دراز گفت : عجله نکن...مرور زمان همه چیزو برای تو مشخص میکنه....

خطبه 150 نهج البلاغه

  • ۰ نظر
  • ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۳
  • ۲۲۶ نمایش

انقلابی

۲۰
خرداد

 

 

بعضی اینجور خیال می کنند انقلابیون کسانی هستند که در دوران مبارزات، یا حکومت امام بزرگوار حضور داشتند و در کنار امام بودند.

نه!

اگر معنای انقلابی را این بگیریم، انقلابی همین ما "پیر پاتال ها" خواهیم بود !!!

انقلاب مال همه است! 

جوان ها انقلابی اند و می توانند انقلابی باشند .

می تواند یک جوان امروز ، از منِ سابقه دار در انقلاب، انقلابی تر باشد...

 انقلاب یک شط جاری ست...

همه کسانی که در طول تاریخ با این ممیزات حضور دارند و تلاش می کنند، انقلابی اند؛ ولو امام را ندیدند.مثل اغلب شما جوان ها....

 

** از ذکر ذهن باز و روحیه جوان پسند، همین ما را بس...

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۴۴
  • ۱۴۰ نمایش

یک ماه سکون

۲۰
خرداد

ماه رمضون یعنی بذاری عمرت,زندگی ات,بگذره و نتونی کنترلی روش داشته باشی....

یعنی یک ماه وقفه,سکون,زجر

واقعا کسی فلسفه ماه رمضونو میدونه برا مام توضیح بده

  • ۱ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۹
  • ۱۱۷ نمایش

حسرت علاقه

۱۹
خرداد

خانومه شاید پنجاه سالش بود.

تو کلاسای عمومی ردیف اول - دوم مینشست و ریز به ریز جزوه برمیداشت.

یاد ماه عسل افتادم که پدربزرگه به تحصیل علاقه داشت و تو اوج پیری اومده بود درس بخونه.

یه روز استاد ازش پرسید چطور شد اومدید برای ادامه تحصیل؟

گفت قبل انقلاب,تو مدرسه .... درس میخوندم. اون موقع فرانسه,زبان خارجی بود نه انگلیسی. 

رفتم فرانسه,ادبیات فرانسه خوندم.

انقلاب شد.وضع کشور ریخت بهم.منم برگشته بودم. ازدواج کردم و ...نشد که برگردم و ادامه بدم.

اما حسرت تحصیل,همیشه تو دلم بود.بچه هام بزرگ شدن , درس خوندن و من پی تحصیل بودم...

بالاخره اومدم و تو اولین آزمونی که دادم,همه ی دانشگاهها قبول میشدم.خودم اینجا رو انتخاب کردم.

استاد پرسید ادامه هم میدین؟

گفت نه...تا همینجاشم خیلی اذیت شدم.اما چون علاقه م بود ادامه دادم. وقتی ادم وارد زندگی میشه,سخته در کنارش درسم همراه کنه.

همراهی هردوی اینها برام سخت بوده..."

برام جالب بود.

حسرت دلش,اونقد زیاد بود,همت روحش اونقد بلند بود که همه ی سختی ها رو به جون خرید....

اینکه اون زمان خانواده اش چقد روشنفکر بودن که دخترشونو برای تحصیل فرستادن خارج و اجازه درس خوندن به دختر دادن,به کنار....

  • ۰ نظر
  • ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۰۸
  • ۱۸۳ نمایش

کتمان

۱۷
خرداد

برای تو میخوانم که دل از دامان دنیا بریده ای

و سو به نا کجاآباد عقلت دست از آرزو کشیده ای

و زیر و بم زندگی ات را با چوب پنبه هایی از جنس منطق پوشانده ای

تا مبادا چشم و زبان مردم،تنبیه تلخی باشد که آتش حسرت به جانت بیاندازد...

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۳
  • ۸۶ نمایش

تفسیر عشق!

۱۶
خرداد


انقد که راحت به خودم سخت گرفتم

از عشق شده باور من درد کشیدن


هر کس یه جور این مقوله رو تجربه میکنه.

یکی اول پرش و پروازشه، یکی آشنایی با بدبختی اش .

 یکیم فقط انتظار و انتظار و انتظار...

  • ۰ نظر
  • ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۷
  • ۱۴۰ نمایش

خدا لعنت کند بلاگفا را. قبل تر ها که هرکس سر جای خودش بود و در خانه ی خودش، وبلاگی بود که دوستش داشتم.

سردر وبلاگش ، نوشته هایش، شعرهایش، درد و دل هایش ، حس داشت

بالای خانه اش نوشته بود : خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام.

یعنی خانه ی مجازی اش ، خانه ای بود با نیمچه حوض سفالی آبی که ماهی قرمز ها تویشان وول میخوردند و شنا میکردند.

گلدانها که احتمالا باید شمعدانی باشند اطرافش پراکنده اند و زیرش، روی کاشی ها، نام خانه حک شده
و شب ، تمایز ویژه ای در جمله اش داشت ؛ یعنی شب خیلی مهم است. یعنی آدمها خیالهایشان را میگذراند شبها پرو بال بدهند. جانی تازه کنند. یعنی من خانه ی مجازی ام را که در آن جان میگیرم، گذاشته ام برای شب و آنجا را با سلیقه خودم چیده ام.

اصلا خواندن این وبلاگ و حس و حال خانه اش ، به روح و روان آدم صفا میداد...

بعد از آوارگی، پی اش را گرفتم. مثل خیلی ها به بلاگ کوچ کرده و تا بهمن سال قبل هم مینوشته.

به چه دلیلی خانه اش متروک شده ، نمیدانم. شاید ....

  • ۰ نظر
  • ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۳
  • ۲۴۸ نمایش

زندگی شریف

۱۴
خرداد

همیشه ترکیدن و روی مین رفتن بهترین راه حل نیست.

همیشه شهادت بالاترین و شریف ترین زندگی نیست.

گاهی زندگی تو لجن زار برای هدایت عده ای هرچند کم ارزشش از چندبار مردن هم بیشتره.

گاهی حتی کسی نیست. زندگی ای نیست. رضایت به رضای خدا، تحمل این شرایط، تا رهایی، جهاد در راه خداست؛ بالاتر از مردن.

زندگی خیلی از مردن سخت تره

نباید فک کنی با حذف خودت شرایط بقیه بهتر میشه...نه...گاها شاید خیلی بدتر باشه.

شریف زندگی کردن، از همه ی کارای دنیا سخت تره.

رضایت به مرگی که خدا برات مقدر کرده

بمون و بساز ؛ نه که بری و همه چیزو منفجر کنی

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۲
  • ۱۷۹ نمایش