سینه سوزان
سه شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۲۷ ب.ظ
همه چی ازینجا شروع شد...
که از روی بی عقلی گفتی خدایا سینه ای ده آتش افروز
وقتی نمیفهمیدی معنی حرفت چیه و مزه مزه نکرده خواستیش.
توانشو داشتی شبها بسوزی و بیدار بمونی؟
میتونستی عمرتو بذاری پای این راه؟
باید یک بار دیگه ثابت میکردی "ظلوما جهولا" یی که پدرت انتخاب کرد؟
نمیدونم کِی خواستم و چطور این همه درد هوار شد سرم که نتونستم حلاجی اش کنم و فقط گفتم برَِش دار...من آدمش نیستم. کم طاقتم.خدایا غلط کردم...
الان یه سالی میشه زخمای این درد تیمار شده.
میترسم وقتی دوباره سرپا شدم, شبی شبیه شبهای سالهای جهالت, دوباره شور عشق بزنه به سرم و قلبمو قمار کنم...
خدایا با ما قدر کفایتمون بساز نه اندازه دهنمون...
- ۹۷/۰۳/۱۵
- ۲۴۴ نمایش