مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۶
    سگ

چگونه وارد شدم؟

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۴۲ ب.ظ

وقتی یه مهدو میبینید,فک میکنید کاری آسونتر از بچه نگه داشتنم مگه هست؟!اصن مگه آموزش میخواد؟؟

ولی اگه حوصله و ذوق بچه هارو نداشته باشین,یه محیط سرسام آور روانی کننده میشه .یعنی شرط اول؛علاقه!

ضمن اینکه همینجوری درو وا نمیکنن برین تو!! اول از همه باید مدرک مربی گری داشته باشین از مکانهای معتبری که تحت نظر بهزیستی باشه.

بعد از چن ماه که آموزشها و آزمونها و کارورزی رو پشت سر گذاشتین(کلاسهاش 300 هزار تومنه)،باید یه مهد پیدا کنین

حالا هفت خان رستم برای مدارک مورد نیاز بهزیستی شروع میشه:

1. خود بهزیستی: برای تحویل مدارک اولیه و گرفتن معرفی نامه به بخشهای بعدی.

2. تاییدیه سلامت روان: یه دکتر اعصاب شما رو معاینه میکنه که یه وقت روانی نباشی

3.آزمایش اعتیاد: میری بیمارستان ناجا نمونه ادرار میدی ببینن کشیدی یا نه!

4.سوء پیشینه: رفتم پلیس +10 اثر تمااااااام انگشتامو ثبت کردم و اینگونه وارد چرخه آدمای بزرگ شدم!

4. حراست بهزیستی: پدرجدمو آورد جلو چشام!! یعنی سوالایی پرسید که خودم بهش فک نکرده بودم و جوابو نمیدونستم! حالا خوبه میخواستم برم مهد نه کار سیاسی و اداری!!

5. بهداشت اصناف: ما چون لیسانس داشتیم,امتحان غیر حضوری دادیم.ولی بقیه 8 جلسه باید برن سر کلاس. خروجی اش یه آدم وسواسی به شدت بهداشتی میشه!!!

6.کارت بهداشت: یعنی پروسه ای بودا!!!! اول رفتم درمونگاه,بعد پاس دادن دفتر پیشخوان,بعد دوباره درمونگاه,بعد آزمایشگاه,بعد سه روز پشت هم, صب به صبح, سه قوطی عن, تحویل آزمایشگاه دادم تا یه وقت انگل نداشته باشم.

بعد دوباره پاس داده شدم به دفتر پیشخوان برای تحویل کارت بهداشتی که فقط 6 ماه اعتبار داره و برای تمدیدش,دوباره روز از نو, روزی از نو!!

7.کپی برابر اصل نصف مدارک زندگیت: رفتم دفتر اسناد و بخاطر یه مهر ناقابل,برای هر برگ,دوتومن پیاده شدم!!

به خودم میگم این همه سنگ و مانع و مثلا حفاظت هست و وضعیت مهدهای ما اینه!!خدا بداد برسه

تا الان 580 هزار تومن خرج کردم که فقط وارد مهد بشم. با وجود این,راضی ام که شغل پیدا کردم

برا پشت سر گذاشتن این مراحل هم که هر کدوم یه سر شهر بود،با خودم فکر میکردم این مث یه بازی میمونه که یه سری قفلهایی تو سرتاسر شهره و من باید بازشون کنم و این به صبر و سرمایه و مهارت من نیاز داره!

میشستم برنامه ریزی میکردم با اتوبوس و بی آر تی و مترو چطور از این سر شهر میشه رفت اون سر شهر!!

اینجوری سر ذوق میومدم و برام هیجان انگیز میشد. تازه با محله های تازه هم آشنا میشدم :))


  • ۹۶/۰۶/۰۸
  • ۲۶۸ نمایش

نظرات (۲)

خسسسته نباشی دلااااور
خدا قووووت نازنین پهلوان
:))
پاسخ:
:))))
هنو قرارداد نبستم تازه!!!
هنوز مونده 😀
مرسی
برای این کارم فقط تجربه مصاحبه یا بهتر بگم بازجویی حراست رو داشتم! 
خب شغل تو واقعا حساسه و فکر کن یکی که مشکل داشته باشه وارد این کار بشه...
بماند که قسمت بوروکراسیش واقعا آزاردهنده ست.
پاسخ:
من اصلا ناراحت نیستم:))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی