مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

خواسته ی جوانی

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۱ ب.ظ

میگفت وقتی از آرژانتین رفته لبنان,براش جالب بود کسانی هستند که تو 22 سالگی نه تنها ازدواج کردن؛که گاها دو بچه هم دارند و این حجم از مسولیت پذیری و آگاهی در ابتدای زندگی براش حیرت انگیز بود.ترغیب شد و همونجا زندگی شو شروع کرد.

مام یه روزی آرزومون بود. زود ازدواج کنیم و به یک نفر دل ببندیم و عاشقانه ,اول جوونی,پاکی مونو صرف یه نفر کنیم که از اول با هم شروع کردیم...میخواستیم مسولیت پذیر باشیم.جای مسخره بازی و دلمشغولی با گوشی و رفقای ناپایدار,وقت خدادادی رو صرف ساختن زندگی هدفمند کنیم.کنار کسی که بهش علاقه داریم و سلایق مشترک داریم...

میخواستیم اختلاف سنی مون با بچه کم باشه,اونقدر که همبازی اش باشیم,نه مادربزرگ...

.

.

22 سالگی رد شد و ...

خدا نخواست. نمیشه به زور خوشبختی رو از خدا خواست.نمیشه به خدا گفت چیزی که من فکر میکنم خیره , یعنی خیره و تو باید بهم بدی.

خدا برای بنده هاش تصمیم میگیره و خیرشونو تشخیص میده...

قبول, زمان داره میگذره....زمانو نمیشه به عقب برگردوند؛

جوونی و عشق و تمرکز من داره پیر میشه.

یعنی از همین حالام شروع کنم,زود زود, سه سال دیگه میتونم بچه بغل باشم...

حتما خیر نیومدنش بیشتر از این همه فایده س که من بهش فکر میکنم

حتما

  • ۹۵/۰۳/۲۲
  • ۲۴۲ نمایش

نظرات (۳)

اوهوم
منم میخواستم اختلاف سنیم کم باشه با بچم، اما حماقت خودم بود 
پای اشتباهاتش‌ آدم باید وایسه
تو رو نمیدونم فک نمی کنم تو از گندایی که من زدم زده باشی :))
این که میگی خیر و خدا و اینا رو قبول دارم
اما بعضی وقتا یه لحظه، یه فکری از داخل مغزم تراوش میشه روی شیاراش، اگه اون آدم نیومد چی؟ اگه خدا نخواست به هر دلیلی؟ اگه هیچ وقت پیداش نکردم؟ اگه عاشق نشم؟...
خیلی درد داره...
پاسخ:
چرا خدا نباید بخواد؟
قراره همه ازدواج کنن مگه؟
بعدم اینو در نظر بگیر، از یه جایی به بعد، آدما عاشق نمیشن دیگه، وقتی بزرگ شی خیلی و از اون دوره خریتت گذشته باشه، انتظاراتت میره بالا، به ساز کسی نمیرقصی که هیچ، انتظار داری طرف طبق خواسته های تو رفتار کنه...
از اون جا به بعد اتفاقی که میفته اینه که با عقلت عاشق میشی...
پاسخ:
اینو پرسیدم که خودت، به ترس های وجودت جواب بدی.
حالا این جوابی که به من دادی رو دوباره در جواب خودت بخون
:))
هنوز ترسم سرجاشه
حتا اگه عاشقم بشم، اون عشقی نیست که دنبالشم!
پاسخ:
این همون مساله بزرگی بود که بهش برخورده بودم و به شدت ازش میترسیدم.
به شدت
اما حالا رهاش کردم. رهای رها...
فقط گذر زمان آرومش کرد و اعتماد به خدا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی