مزگت

مزگت یعنی عبادتگاه
بدون درنظر گرفتن دین خاصی
هروقت نیاز داشته باشم، به اینجا پناه میارم و مینویسم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۶
    سگ

لاسلاحٌ الا بکاء

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۵۳ ب.ظ

قبلنا اصلن دعا نمیکردم. یعنی دعا رو چیزی میدونستم که آدمای بیکار انجام میدن. کسایی که میتونن کار انجام بدن ، اما دست میذارن رو دست و با زبون فقط گداوارانه از خدا میخوان. حقیرانه بود برام. غرورم اجازه نمیداد.

نه که آرزوی توفیق برای کسی نکنم یا زبونم به دعا و صحبت با خدا نره...، چرا ، میرفت اما مثلا دعا میکردم خدایا توان منو بیشتر کن، خدایا به فلانی عقل بده، خدایا ، کمکون کن راهو بشناسیم و کور دل نشیم و ازینا.

ولی نگفتم خدایا ، پول بده، ماشین بده، سلامتی بده، برا جوونا کار جور کن، ظهور امام زمانو نزدیک کن و این خزعبلات که فقط آدمای علیل سجاده نشین میگن.برای سلامتی ورزش، برای پول، تلاش ، و ظهور امام، تهذیب نفس رو راهکار میدیدم.

راهکار، کاریه که درکنار دعا باید انجام داد و تمام این سالا انجام دادم

برای همین از گریه و روضه دل خوشی ندارم. چون اگه ناراحتی ازین اتفاقی که افتاده، جبران کن.دیر نیست،راه امام حسین ادامه داره. تو زندگیت آدم باش.

قبلا اینطور فکر میکردم. اما روزگار...منو رسوند به جایی که "هیچ" درمانی جز دعا نداشته باشم.

سجاده نشینی بشه شوق پایان روزم!

فکرشو نمیکردم، من، تسبیح بدست باشم و ..

.

.

حالا رسیدم به جایی که زار بزنم و بگم خدایا، همه ی مسیرها رو رفتم و هرچی برمیومد، انجام دادم؛

اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاَّءُ وَ سِلاحُهُ الْبُکاَّءُ

ببین روزگار، چطور میچرخه و کی رو از کجا به کجا میرسونه...

  • ۹۴/۰۸/۲۲
  • ۲۳۰ نمایش

نظرات (۵)

  • مهدی ابوفاطمه
  • با تبادل لینک موافقید؟
    پاسخ:
    نه
    داری وسوسه ام میکنی بیام اینجا خونه بسازما! اما نه حالا
    و اما بعد .....
     عادت می کنیم به خودمون.....
    پاسخ:
    خوشالم کردی! ذوخ کردم!
    اره، بعدا...
    منم موافقم!
    پیاله ام دستم بود فک کردم اگه بیفته بشکنه ناراحت میشم خیلی
    پنج دقیقه بعد افتاد شکست بی هیچ قصدی هیچی تو دلم تکون نخورد حتی به اندازه یه "اخ شکست" هنوز به این فک میکنم این همه اصرار واسه خریدنش این همه اصرار برای متفاوت بودنش تهش فقط یه "خب" چند روزه دارم زیر و رو میکنم ببینم چی مهمه واسه ام واقعا.... چی رو میتونم بگم از ته قلبم میخوام که بشین بگم خدا بده....ایا دارم سنگ میشم؟

    پاسخ:
    الان وسط ماجرایی
    خبر نداری
    داغی به اصطلاح
    جدی میگم.
    داشتم از خرگوشم خدافظی میکردم، خوشال بودم که عقلانی عمل کردم و آزادش کردم
    اما مامانم میگفت قیافه ت داغونه
    دلش برام سوخت!!
    حتی یک هفته ی فاجعه منا و مرگ و ... فک میکردم دایورتم و حسی ندارم
    اما داشتم و حالیم نبود.
    داغون بودم و نمیفهمیدم.
    بگذره میفهمی الان چه حالی داری!
    برای اولین بار اشکم دراومد اینجا.

    وقتی خوندم که نوشتی ( هیچ ) راهی جز دعا.....

    فقط کسی که همه درا روش بسته شده، فقط کسی که تو کل روز حتی توان لبخند زدن نداشته و نامید محض بوده، فقط کسی که ساعت ها تو ایستگاه مترو بی هدف نشسته و تمام مدت فکر می کرده کدوم یک از این هزارتا هزار تا ادمی که دارن با عجله رد میشن میدونن تو دلم من چی می گذره....
    فقط کسی که دلخوشیش جانماز کنج خونه بوده که تو دید کسی نیست و میشه رو زمین سجده زد و از ته دل زار زد.....

    فقط اون ادم می فهمه ( هیچ ) اینجا چقدر پررنگه.
    پاسخ:
    میگن بین قضا و قدر فرق هست.
    قضا اونیه که خدا رقم زده و تغییرپذیر نیست.ما هم ازش اطلاع نداریم.فقط خودش میدونه چه اتفاقی می افته
    اما قدر اونه که خودت انجام میدی.خودت میدونی تغییرش بدی...
    وقتی به هر دری زد و نشد و اون نیاز، اون خواسته، اون مطلوب
    دیوانه وار رهات نکرد و نتونستی ازش جدا بشی
    یا اصن وقتی خواستن مطرح نیست.
    درده،حالا از هر چی، از شرایط،از آدما و ...
    میچسبی به تقدیر... و فقط میخوای که متصل بشی به همون...
    انگار فقط همون "شنواست"
    یه موقعی میرسه که مدام به خودت میگی به جهنم اینقدر ادامه پیدا میکنه که خودتم میری به جهنم.......... به همین سادگی😄
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی